واکاوی ارتباط منافقین با عملیات تروریستی داعش در مجلس شورای اسلامی

ساخت وبلاگ

30خردادماه یادآور اعلام جنگ منافقین علیه ملت انقلابی ایران است که با آنچه عملیات «رعد در آسمان بی ابر» می نامیدند به خیابان ریختند و دست به کشتار مردم زدند. حادثه ای که پرده نفاق را برای مدتی از چهره این سازمان برداشت؛ هرچند پس از سالها کشتار مردم و ناکامی، بار دیگر نفاق پیشه کردند و برای اقامت در اروپا ادعای عدم فعالیت تروریستی در پیش گرفتند.

به همین جهت است که بسیاری بر این اعتقادند که در حمله تروریستی 17 خرداد به مجلس و حرم امام، در عین پرهیز از رخ نمایی و تلاش برای استتار در پشت گروه تروریستی داعش ، صدای پای منافقین شنیده می شود. چراکه شباهت های زیادی میان اقدام تروریستی چهارشنبه خونین تهران با عملکرد منافقین در اقدامات تروریستی مشابه در گذشته وجود دارد.اما از آنجاکه منافقین بدنبال اقامت و اسکان در اروپا هستند، از یک روش تلفیقی با داعش استفاده کرده تا بتوانند ژست غیر تروریستی بودن خود را برای امکان سکونت در اروپا فراهم کنند. رفتاری که شباهت بسیار به رفتار اوایل انقلاب منافقین و استتار پشت گروهک فرقان دارد و ما را به خوانش آن وقایع دعوت می کند تا برای فهم دقیق تر رفتار امروز منافقین، کارنامه پنجاه ساله این سازمان تروریستی را مرور کنیم.

سازمانی که اگرچه مقدمات آن در سال 1344طی شد اما در عمل از پاییز 1347 و به دنبال نشست تبریز با حضور 3 عضو موسس، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسنی و عبدی نیک بین آغاز فعالیت کرده و در سال 1350نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» را برای خود برگزید.(1) در طول این سالها به فراخور برخی حوادث ، بارها اعضای شورای مرکزی آن تغییر کرد.
پس از مرگ رضا رضایی در سال 52 13به پیشنهاد بهرام آرام و با تایید کادرهای بالا، «تقی شهرام» بدون هیچ دردسری به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق(منافقین) منصوب شد و مسئولیت شاخه سیاسی ـ‌کارگری این سازمان را بر عهده گرفت. شهرام با مصطفی شعاعیان (رهبر سابق جبهه دموکراتیک و عضو آن زمان چریکهای فدایی) نشست‌های طولانی داشت که در تغییر موضع مذهبی و سیاسی شهرام بسیار موثر بود. شهرام از شهریور ماه 52 13مذهب را کنار گذاشت وبه فکر تسری آن به سازمان افتاد، سیری که عامل موثر در مارکسیست شدن سازمان گشت و نقطه عطف رشد روحیه نفاق در آن شد، شاید از همین زمان دیگر بتوان نام آن را سازمان منافقین گذاشت؛ اگر چه مدتی طول کشید تا تیزبین ترین افراد همچون شهید لاجوردی در سال 54 13به این نفاق پی ببرند.

امام خمینی (ره) طی دیدار دو تن از نمایندگان این گروه در سال 1351 با مواضع ایدئولوژیک این سازمان از نزدیک و بی واسطه آشنا شده بود. آنان طی جلسات متعددی (حدود 24 جلسه) در نجف نتوانستند نظر امام خمینی (ره) را نسبت به خود جلب کنند. حضرت امام (ره) این دیدارها را چنین تشریح کرده است:

بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی می‌کنند آمدند در نجف، یکی‌شان بیست و چند روز آمد در یک جایی؛ من فرصت دادم به او تا حرفهایش را بزند؛ ‌او به خیال خودش که می‌خواهد من را اغفال کند! مع‌الاسف از ایران هم بعضی از آقایان که تحت تاثیر آنها واقع شده بودند ـ خداوند رحمتشان کند ـ آنها را هم اغفال کرده بودند، آنها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند... که اینها «انهم فتیه» ـ قضیه اصحاب کهف. من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم اینها چه می‌گویند. تمام حرفها‌شان هم از قرآن بود و از نهج‌البلاغه... این آمده بود که من را بازی بدهد؛ من همراهی کنم با ایشان. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم. همه‌اش را گوش کردم. فقط یک کلمه راکه گفت «ما می‌خواهیم قیام مسلحانه بکنیم» گفتم «نه، شما نمی‌توانید قیام مسلحانه بکنید؛ بی‌خود خودتان را به باد ندهید.»(3)

نکته مهم آنکه این نمایندگانی که در سال 1351 با امام خمینی(ره) در نجف دیدار کردند به فاصله اندکی پس از آن دیدار (در سال 1354) رسما و علنا به ایدئولوژی کمونیسم پیوستند.

با پیروزی انقلاب و آغاز تثبیت آن ، منافقین به دو گروه تقسیم شدند؛ گروه اول که پس از مرگ موسسین سازمان ، مسعود رجوی آن را رهبری می‌کرد در ابتدا سعی به انقلابی‌ نشان دادن خود داشتند ودر مکاتبات برای مقامات وقت جمهوری اسلامی از جمله رئیس وقت مجلس از پیشوند «آیت الله» استفاده می کردند و ژستی کاملا همراه با نظام را به نمایش می گذاشتند. در این مقطع، ترورهایی که سازمان به آن احتیاج داشت، از جمله اصلی‌ترین مخالف خود در نظام (شهید سپهبد قرنی که مانع تحرکات آنها در ارتش بود، استاد شهید مطهری که در نجف گزارش انحرافات فکری این سازمان را محضر امام رسانده بود و ...) از سوی گروهک فرقان با مدیریت پشت صحنه آنان انجام گرفت. محمد صادق مفتح می گوید: «توسط اسنادی که در سفارت آمریکا در ایران پیدا شده‌است معلوم شد که گروهک فرقان به طور مستقیم توسط منافقین تغذیه می‌شد و چون در آن زمان سازمان منافقین در شرایطی نبود که وارد فاز نظامی شود لذا فرقانی‌ها بازوی نظامی منافقین بودند تا موانع را از سر راه سازمان منافقین بردارند.» در جریان یک پروژه تحقیقی درباره شهید قاضی طباطبایی (از شهدای ترور فرقان) نیز با یکی از بریدگان فرقان گفتگو کردم که برای حفظ امنیت خود، حاضر به مصاحبه رسمی نشد؛ اما در آن گفتگوی غیر رسمی مدعی بود که فهرست ترور با توجیهاتی منطبق به منطق فکری فرقان از سوی سازمان مجاهدین خلق به ما می رسید که اینها عوامل زور، زر و تزویر هستند.

آخرین نمونه این روش، ترور امام خامنه ای در 6 تیرماه 1360 بود که اگرچه به نظر می رسد توسط افرادی همچون جواد قدیری (عضو فعلی مرکزیت منافقین) فرماندهی شد، اما سازمان منافقین مسئولیت آن را نپذیرفت و بازماندگان گروه فرقان مسئولیت آن را به عهده گرفتند. اما چند روز پس از این حادثه بود که سازمان تحت مدیریت رجوی با مشاهده برملا شدن خیانت بنی صدر و پایان یافته دیدن امکان ژست همراهی با نظام، اعلام جنگ مسلحانه کرد، آنان در 30 خرداد 1360 با اعلام وارد شدن سازمان به فاز نظامی در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند(4) و مجموعه‌ای از ترورهای گسترده را آغاز کردند،‌از به شهادت رساندن مردم عادی، تا انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری که منجر به کشته شدن صدها تن از مسئولین جمهوری اسلامی شد. بر اساس گزارش کیهان از آن حادثه، «خیابان‌های محل درگیری در تهران وضعیت غریبی پیدا کرده بود چهره‌‌های ملتهب، مغازه‌های تعطیل شده، اتوبوس‌های به آتش کشیده شده، و دود لاستیک‌های سوخته، چهره این مناطق را دگرگون کرده بود. هواداران سازمان (و اغلب همان «میلیشیا»ی معروف) به همراه جمعی از هواداران دیگر گروه‌ها، در کوچه و خیابان، افرادی را که از جهت هیئت ظاهری به حزب‌ اللهی‌ها شبیه بودند، کتک زده و از آنها می‌خواستند که به نفع بنی‌صدر و سازمان شعار دهند، چوب و سنگ بر سر و روی افراد می‌ریختند و با کارد و چاقو و تیغ موکت‌بری صورت و بدن آنها را زخمی می‌کردند... تعدادی ماشین مدل بالا بین آشوب‌طلبان اسلحه و چاقو توزیع می‌کردند.»

شاید بسیاری غافلگیر شدند، اما امام خمینی (ره) از مواضع این سازمان مطلع بود لکن تا هنگامی که نقض آشکار قانون صورت نگرفته بود و شورشگری منتهی به جنگ مسلحانه به مرحله علنی نرسیده بود با اعمال محدودیت وسیع نسبت به سازمان مزبور موافقت نکرد. آیت الله محمد یزدی در خاطرات خود به این نکته اشاره می‌کند:

امام (ره) در پاسخ [یکی از روحانیون] فرمودند: «من اعضای مجاهدین را می‌شناسم وبا مواضع آنها آشنایی دارم و کتابهایشان را هم خوانده‌ام؛ اما تا زمانی که اینها دست به اسلحه نبرده‌اند با آنها کاری نداریم.(5)

اما سازمان با اعلام جنگ مسلحانه در 30 خرداد 1360 ، راه مدارا را بست و به سرعت به نابودی نزدیک شد. شاهسوندی حال و روز اعضای تشکیلات خود را پس از 30 خرداد چنین تصویر می‌کند: «رهبری مجاهدین علیرغم شعار ها و اعتماد به نفسی که تا قبل از آغاز سرکوب خشن و تیرباران‌ها از خود نشان می‌داد. تقریباً مات شده است. بخش‌های گوناگون سازمان بدون ارتباط چه‌بسا هرکدام خط متفاوتی را ادامه می‌دهند. نشریه مجاهد شماره‌های 127 و 128 به تاریخ دوم و چهارم تیر ماه نوشته وآماده چاپ می‌شود. اما کدام چاپخانه و کدام نیرو برای پخش آن؟ این در حالی است که رهبری سازمان سودای دیگری دارد. رهبری مجاهدین، از سی‌خردادتا 7 تیر60 به کمک شبکه‌های اطلاعاتی و نفوذی خود در ارگان‌های جمهوری‌اسلامی طرحی "انتقامی" را تدارک می‌بیند. رهبری مجاهدین برای جبران عقب ماندگی و گیجی سیاسی خود طی ماه های گذشته وبخصوص عدم بر آورد صحیح از شدت عکس‌العمل جمهوری اسلامی و نیروهای وفادار به آن نسبت به تظاهرات 30 خرداد، دست به کار می‌شود. عمل بزرگ مسلحانه. رعد در آسمان بی ابر و...»

علی اکبر راستگو، یکی دیگر از اعضای سابق سازمان منافقین در خاطرات خود می‌گوید: «رجوی بعد از قدرت‌نمایی میلیشیایی در 30 خرداد 1360 و عدم سقوط رژیم، از تهران فرار کرد و به فرانسه گریخت. او همه هواداران را بدون هیچ گونه واهمه‌ای گذاشت و فرار کرد... رجوی عاشق دختر بنی‌صدر شده بود و تصمیم به ازدواج با وی را در پاریس در سر می‌پروراند که ضمن آن رابطه بنی‌صدر را با شورای ملی مقاومت [نامی که سازمان برای فعالیت های اروپایی خود برگزیده بود]، از این طریق مستحکم کند.» (6)

این تحرکات دو نتیجه در برداشت : نخست بر ملا شدن چهره واقعی آنها و دیگر آنکه مبانی متزلزل اندیشه‌شان نیز فرو ریخت، زیرا با فرار از ایران ـ پس از آنکه تدابیر شهید لاجوردی مقابل کسانی که گمان می کردند هزینه «چالش» با منافقین زیاد است و دعوت به «سازش» می کردند با قدرت ایستاد و عرصه داخلی را بر منافقین تنگ کرد و شریان حیاتشان را بست ـ به دامن عراق، فرانسه و چند کشور دیگر اروپایی پناه بردند (7) که متحدان جدی آمریکا بودند، همان آمریکایی که به ظاهر بزرگترین دشمن این سازمان در نظریات تأسیس بود و تا پیش از آن اندیشه مارکسیستی خود را نیز برای مبارزه با آمریکا توجیه می‌کردند و مبارزه با شاه را نیز در چارچوب مبارزه کلی سازمان با امپریالیسم معرفی می‌نمودند. اما با این پناهندگی‌ها ناگزیر گام به گام از مواضع خود عدول کردند و حتی مبارزه با آمریکا در زمان شاه و ترور مستشاران آمریکایی را تکذیب کردند. (8)

اما گروه دوم به شیوه منافقانه‌تری روی آورد، در یک مقاله در روزنامه اطلاعات همان دوران یکی ازاعضای سازمان منافقین [ بهزاد نبوی ] به بقیه اینگونه خط می دهد: «سازمان مجاهدین اشتباه کرد که رو در روی نظام ایستاد و خودش ضربه خورد. اینها باید این استراتژی را انتخاب می‌کردند که می‌آمدند زیر عبای آخوندها قرار می‌گرفتند، مدتی می‌ماندند. در موقع مقتضی بیرون می‌آمدند و قدرت را قبضه می‌کردند.(9)
گروه دوم هوشیارانه‌تر عمل نمود و حتی در موارد بسیاری همکاری نزدیک با گروه اول داشت.

شهید لاجوردی که از قدرت نفاق شناسی قوی برخوردار بود، در وصیتنامه‌اش از همکاری پیچیده اینها [ حزب منحله سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ] که نامشان را منافقین انقلاب می‌نهد با منافقین خلق می‌نویسد وخطرشان را به مراتب بیش از منافقین خلق می‌داند.(10)

به عقیده برخی کارشناسان ترورها در سالهای بعد با همکاری نزدیک هر دو گروه [ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و سازمان منافقین ] انجام می‌شد، به عنوان مثال شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی در شرایطی به شهادت رسید که به تازگی ارتقا درجه یافته بود و همه چیز برای تصدی مسئولیت‌های مهمتر او آماده می‌گشت که سمی مهلک برای منافقین داخلی بود - که سعی بر ایجاد تفرقه در میان سپاه و ارتش و تضعیف آنها در گام سوم پس از تضعیف وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی داشتند - پیش از آنکه خبر اعطای درجه سرلشکری به صیاد در رسانه‌های داخلی منتشر گردد از رادیوی منافقین اعلام گشت و با فاصله اندکی -در ظاهر انتقام جویی از عملیات مرصاد - منافقین خلق او را که سد راه منافقین انقلاب بود ترور کردند.

فعالیت این گروه در دوره‌ای دوباره شدت یافت و تلاشها برای ایجاد تشنج و آشوب در کنار ترور عوامل موثر برای ایجاد یک کودتای خزنده، آن اندازه جدی شده بود که در 18 تیر 1378 بسیاری کار را تمام شده می‌دانستند.

در این دوره کمیته‌ای که نامهای مختلف به خود گرفته بود شکل گرفت که ساماندهی این براندازی را بر عهده داشت . بخشهایی از تحرکات این کمیته برای افکار عمومی آشکار شد اما هیچ حرکت جدی در مقابله با آنها صورت نگرفت به عنوان شاهد مثال از این اطلاعات می‌توان به سخنان رییس جمهور وقت در تیر ماه سال 1380 اشاره نمود:

«دکتر احمدی‌نژاد عضو شورای مرکزی جامعه اسلامی مهندسین، که پس از جلسه شورای مرکزی این تشکل، در گفتگو با نشریه «جام هفته» شرکت کرده بود، افزود: «به نظر می‌رسد «کمیته ایکس» نقش اصلی را در طراحی و اجرای اقدامات افراطی، بر عهده داشته و به عنوان مرکز و گرانیگاه افراطیون عمل می‌کرده است. هر چند بنا بر شنیده‌ها، این کمیته، قبل از 18 خرداد هم فعالیت‌هایی داشته است، اما پس از 18 خرداد، بر دامنه و شدت حرکات افراطی خود، افزوده است..متاسفانه، قضیه به همین جا ختم نمی‌شود و علاوه بر دستگاه شنودموبایل، یکی از نمایندگان مجلس به تازگی خبر از ورود 5000 میکروفن مخفی داده است،‌که معلوم نیست این تعداد میکروفن مخفی، به چه منظور و علیه چه کسانی وارد کشور شده است؟»(11)

به نوشته نشریه «صبح صادق» برای این دستگاههای شنود مبلغ 300 میلیون دلار به طرف آلمانی پرداخت شده است.این نشریه از قول یک مقام آگاه افزود: ظاهرا این دستگاههای شنود تلفن همراه، بر خلاف دستگاههای موجود‌که بر اساس شماره، اقدام به ردیابی تماس می‌کنند، بر اساس سیگنالهای صدای افراد، اقدام به شنود آنها می‌نماید.(12)

این هماهنگی در فتنه 88 خود را عیان تر نشان داد؛ حتی بخشی از همکاران داخلی آنها در ایران، مجبور به فرار از کشور شدند، اما سازمان که در بلاتکلیفی شدیدی میان اثبات پایان یافته نبودن تاریخ مصرف خود از یک سو و رعایت استانداردهایی همچون نفی تروریسم در ظاهر به سر می برد، هرگز مسئولیت رسمی اقدامات تروریستی خود در ایام فتنه را برعهده نگرفت.

اینک در آستانه سالگرد اعلام جنگ مسلحانه، همچنان بوی خون مردم بیگناه از کارنامه این سازمان تروریستی به مشام می رسد. شاید باید کمی صبر کرد تا اطلاعات محرمانه این روزها بیرون بیاید تا بهتر بفهمیم ابعاد هماهنگی منافقین، مرکز جدید التأسیس سیا برای ایران، موساد و ... تحت پوشش داعش چیست؛ اما ردپاهای منافقین آشکارتر از آن است که بتوان آن را انکار کرد. مواردی همچون حضور زن در عملیات آن هم به عنوان فرمانده، سیانور، یارگیری از مناطقی که منافقین در آن فعال هستند و ...

نکته قابل توجه این است که اینها تنها آن بخش از اطلاعاتی است که توانسته از لابه‌لای مراقبتهای امنیتی به بیرون درز کند و حتی سرنوشت همین میزان خبرها نیز هیچگاه معلوم نشد، این دستگاههای شنود که توسط یکی از متهمین اصلی پرونده انفجار نخست وزیری وارد شده است، کجاست و برای چه پروژه‌ای از آن استفاده می‌شود؟ شایعات موجود درباره نقش آنها در حادثه تروریستی اخیر چه اندازه صحیح است و نقش آنها در عملیات مشترک میان منافقین و داعش با پشتیبانی آمریکا چیست؟

شاید اگر جواب این سئوالها را پیدا کنیم بتوانیم گامهای بعدی منافقین را بهتر پیش‌بینی کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

1و2- شرح تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران ـ نوشته احمدرضا کریمی از اعضای سازمان ـ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.
3- صحیفه نور، جلد 12
4- سازمان بعد از برکناری بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا توسط امام(ره) رسما با صدور اطلاعیه‌ای از وی حمایت کرد و در رهنمودهای درون گروهی به اعضا و هواداران تشکیلاتی سازمان در آن زمان، اینگونه اعلام موضع شد: «کارهای پراکنده کافیست و آمادگی لازم در مردم به وجود آمده است. راهپیمایی‌های مقطعی اثر خود را کرده ومرحله گذار کمی به کیفی رسیده است. زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی را آماده کنیم انقلاب انجام می‌شود. این قابل پیش‌بینی است که پس از قیام 30 خرداد تمامی امکانات سرخ [= غیرقابل استفاده علنی] ما سفید بشود.»
5- خاطرات آیت‌الله یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380
6- مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، علی اکبر راستگو، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384
7- مسعود جابانی عضو سابق سازمان در کتاب روانشناسی خشونت و ترور می‌نویسد: «جایگزینی جنگ جبهه‌ای به جای جنگ چریک شهری، به دلیل شکست جنگ چریک شهری در داخل ایران، ضرورت وابستگی به دولت عراق را که در حال جنگ با ایران بود می‌طلبید. پذیرش جنگ جبهه‌ای آن هم از مرزی که دشمن متجاوز، آن را شروع کرده و بمب‌ها و موشک‌های آن هر روز بر سر مردم کوچه و بازار فرود می‌آمد و خانه‌های مردم را خراب می‌کرد و مردم را به عزا می‌نشاندند، بسیار ضد ملی و نامشروع‌تر از جنگ چریک‌ شهری بود. سال 1365 رسما و علنا پایان جنگ بی نتیجه شهری اعلام ]شد[ و آقای رجوی در نشستی اعلام داشت که من بعد جنگ میکروشهری جای خود را به جنگ ماکرو مرزی می‌دهد و این سرآغاز ادای دین به رژیم بعثی بود و سازمان مجاهدین را در مناسبات رژیم صدام به سمت حل شدگی سوق داد.»
8- مواضع رسمی سازمان منافقین منتشر شده در نشریات مجاهد
9- وصیتنامه شهید لاجوردی ـ بنیاد فرهنگی شهید لاجوردی
11- روزنامه خراسان ـ 16/4/80
12 -روزنامه کیهان ـ 20/4/80

فارس

گفتگوی هم میهن...
ما را در سایت گفتگوی هم میهن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان fhammihan بازدید : 158 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 12:09