امیرکبیر، آماج کینه بهائیان

ساخت وبلاگ
امیرکبیر، آماج کینه بهائیان
با سلام

مرحوم امیر، با سرکوب قاطع فتنه بابیان و اعدام باب و تبعید بهاء همراه با انجام برخی اصلاحات سیاسی - اجتماعی در کشور در چند سال نخست سلطنت ناصرالدین شاه، برای همیشه راه را بر پیشرفت این گروه در تاریخ ایران سد کرد.

این نقش بی بدیل، چنان که دیدیم، از چشم بابیان و بهائیان مخفی نمانده و او را آماج کینه توزی و فحاشی آنان ساخته است.
به قول نورالدین چهاردهی: «بابی ها و بهائیان سرسخت دشمن آشتی ناپذیرند [کذا] و میرزا تقی خان امیرکبیر و ناصرالدین شاه را لعن فرستند و این دو تن را مانند یزید و شمر می نگرند». [19]
سخن دکتر فریدون آدمیت نیز مؤید اظهارات چهاردهی است: «امیر شورش بابیه را برانداخت.
به قول شیل [وزیر مختار انگلیس در ایران، در گزارش به پالمرستون وزیر خارجه لندن، مورخ 14 مارس 1851]پس از غائله [بابیان در] زنجان پیروان باب جرئت نکردند که صلح و امنیت عمومی را بر هم بزنند.
اما بیکار ننشستند و پنهانی فعالیت داشتند؛ تا زمانی که اختلالی ایجاد نمی کردند، کسی را با آنان چندان کاری نبود، البته کینه امیر را در دل داشتند، کینه ای که در نوشته های همکیشان آنان، و بهائی و بهائی زادگاندر ایران و آمریکا، هنوز منعکس است.

بابیان توطئه کشتن شاه و امیر و امام جمعه تهران را چیدند، ولی امیر پرده از روی آن برداشت» و آن توطئه را در نطفه خفه کرد، که شرح آن در «المتنبئین» نوشته علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه آمده است [20] .
برای نمونه، عباس افندی می نویسد: «میرزا تقی خان امیر نظام... سمند همت را در میدان خودسری و استبداد بتاخت. این وزیر، شخصی بود بی تجربه و از ملاحظه عواقب امور آزاده.
سفاک و بی باک و در خونریزی چابک و چالاک.
حکمت حکومت را شدت سیاست دانست و مدار ترقی سلطنت را تشدید و تضییق و تهدید و تخویف جمهور می شمرد و چون اعلی حضرت شهریاری [ناصرالدین شاه] در سن عنفوان شباب بودند، وزیر به اوهامات غریبه افتاد و... بی مشورت وزرای دوراندیش، امر به تعرض بابیان کرد...»! [21] .
شوقی (نوه و جانشین عباس افندی) در هتاکی به امیر، راه جدش را رفته و در لوح قرن وی را «اتابک سفاک بی باک» و «امیر سفاک» خوانده [22] و می نویسد:
«اتابک اعظم، تقی سفاک و بی باک که حکم اعدام سید عالم را صادر نمود و جمعی از اصحاب را در مازندران و نیریز و زنجان و طهران شربت شهادت بنوشانید دو سال بعد... به سخط شهریار پرکین مبتلا گشت و در حمام فین به اسفل السافلین راجع شد.

برادرش که در این عمل فظیع شریک و سهیم گشت در همان ایام به دار البوار راجع شد». [23]
همو در قرن بدیع، امیر را «وزیر بی تدبیر»! خوانده و پس از شرح اعدام باب بهاهتمام او و برادرش (وزیر نظام) می گوید: «امیر نظام سفاک و بی باک، محرک اصلی شهادت حضرت اعلی [باب]... دو سال پس از این واقعه هائله با برادرش که همدست و معاضد او بود به هلاکت رسید و جزای اعمال سیئه خویش را به رأی العین مشاهده نمود». [24] .

به همین شکل، مورخان مشهور بهائی نظیر ابوالفضل گلپایگانی، اشراق خاوری و فیضی در آثارشان امیر را از طعن و دشنام بی نصیب نگذاشته اند.
اشراق خاوری امیر را «وزیر نادان»، [25] «وزیر شریر»، [26] «تقی سفاک» [27] و «دشمن ستمکار و... خونخوار» [28] می خواند و قتلش در حمام فین (به دست عمال استبداد و استعمار) را انتقام الهی! و «عذاب الیم» وی در حق او می شمارد:«امیر نظام رئیس الوزرا که سبب شهادت حضرت اعلی گشت و برادرش، وزیر نظام، که با او در این جریمه شرکت داشت پس از دو سال به جزای عمل خویش رسیدند و به عذاب الیم مبتلا گشتند.
دیوار حمام فین کاشان از خون امیر نظام صدر اعظم رنگین گشت.
هنوز هم آن خون باقی است و بر ظلم و ستمی که از دست امیر نظام به وقوع پیوسته شاهدی صادق و گواهی راستگو و ناطق است». [29] .
محمدعلی فیضی، امیر را با عنوان «امیر مغرور» فرو کوفته [30] و ابوالفضل گلپایگانی با اطلاق عنوان «سفاح» (خونریز) و «به غایت مستبد» بر امیر [31] می گوید: «اتابک اعظم در علاج کار [بابیان] فرو ماند و عاقبت در آن نزدیکی جاندر سر کار تهور و استبداد نهاد.
زیرا که پادشاه جوان از مقاصد خفیه او [؟!] آگاه شد و از سوء سیاست او منزجر گشت و رجال دولت به جهت استبداد او در امور مملکت از نیکخواهی او دوری جستند و عاقبت او را به حکم پادشاه از مناصب دولتی معزول... و... در حمام فین او را به جهان دیگر فرستادند»! [32] .
گواهی تاریخ، اما نه این است!

عناصر بهائی چنان که دیدیم، از سر کینه، امیر را فردی بدفرجام خوانده و «مرگ سرخ و زیبای» او در خط مبارزه با استبداد و استعمار را، کیفر سوء الهی در حق وی شمرده اند! اما اینک که پس از گذشت حدود 180 سال از قتل آن رادمرد به جایگاه او در تاریخ معاصر ایران می نگریم، می فهمیم که امیر اگر 100 سال دیگر هم می زیست، هرگز این درجه از نفوذ و محبوبیت را در قلب ملت ایران به دست نمی آورد. در واقع، او با این مرگ خونین و زودرس، تبدیل به اسطوره ای شد که همواره به کوشندگان راه آزادی و استقلال ایران، درس همت و صلابت و فداکاری می دهد. کنت دو گوبینو (وزیر مختار مشهور سفارت فرانسه در ایران عصر ناصری)
درست چهار سال پس از قتل امیر یعنی در فوریه 1856 با اشاره به مرحوم امیر می نویسد: ملت ایران، دیوانه و دلباخته مردی شده است که تا چهار سال پیش، صدر اعظم کشور بوده است. از مرز ترکیه تا سر حد افغانستان هیچ کسی از غنی و فقیر و خرد و کلان نیست که تمام عناوین تعظیم و تجلیل و محبت را در موقع یادآوری از اینمرد به کار نبرد.
می گویند:«عادل، وظیفه شناس، فعال و کاری بود، از سرباز و کشاورز حمایت می کرد و خیر ایران را می خواست عملی کند؛ از این هم بهتر بود». تعجب در این است که نه تنها کسی با این نظر مخالف نیست، بلکه این عقیده مورد قبول و تصدیق وزرای فعلی و حتی خود شاه هم می باشد. آیا برای این قضیه می توان در اروپا نظیری یافت؟
آیا شخصیت معاصری هست که هر قدر هم بزرگوار و صاحب مقام باشد اقلا مورد مذمت نصف مردمی باشد که از او سخن می گویند؟
پس صدر اعظم سابق ایران از این حیث بی نظیر و ممتاز است... [33] . چه می گویم؟ حتی لحن بهائیان نیز در این اواخر (ناگزیر) نسبت به امیر نرم تر شده و در واقع مجبور شده اند از لحن تند خود نسبت به او بکاهند؛ هر چند هنوز برق «کینه» از لابلای آن چشم را می زند. [34] .

[1] امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، خوارزمی 1355، ص 3.
[2] همان، ص 318.
[3] «غروب امیر»، حسن مرسلوند، گنجینه ی اسناد، سال 4، ش 4، زمستان 1373، صص 51.
[4] برای متن نامه ها، ر.ک، همان، صص 52 -51.
[5] «غروب امیر»، همان، ص 52.
[6] شرح حال رجال ایران، کتابفروشی زوار، تهران 1347، 1 / 213.
[7] همان، 2 / 481 - 482.
[8] فتنه باب، اعتضاد السلطنه، ص 200.
[9] باب کیست و سخن او چیست؟، نورالدین چهاردهی، صص 85 -84. [
[10] مطالع الانوار (the dawn breakers)، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاوری، مؤسسه ملی مطبوعات امری،.134 بدیع، ص 589.
[11] همان، ص 590، نیز ر.ک، صص 512 -513 -493 -497.
[12] به شمار آمدند.».
[13] دیانت بهائی آیین فراگیر جهانی، ترجمه پریوش سمندی (خوشبین) و...، از انتشارات موسسه معارف بهائی به لسان فارسی، کانادا، 136 بدیع / 1989م، بخش پی نوشت های آخر کتاب، ص 24.
[14] مطالع الانوار، همان، صص 585 -584.
[15] ظهور الحق، 3 / 222؛ عهد اعلی...، ص 381.
[16] شرح ماجرا در کتاب فتنه باب، نوشته اعتضاد السلطنه ص 95 به بعد آمده است.
[17] قبله عالم، ص 287.
[18] عهد اعلی...، ابوالقاسم افنان، ص 493.
[19] باب کیست و سخن او چیست؟، ص 266.
[20] ر.ک، امیرکبیر و ایران، انتشارات خوارزمی، تهران 1355، ص 451، کتاب المتنبئین، با عنوان «فتنه باب»، با مقدمه و تعلیقات نوایی، توسط انتشارات بابک، چاپ شده است.
[21] مقاله شخصی سیاح...، صص 35 -34.
[22] ر.ک، توقیعات مبارکه حضرت ولی امرالله، لوح قرن اجباء شرق (نوروز 101 بدیع)، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 123 بدیع، ص 49 و 51.
[23] همان، صص 181 -182.
[24] ر.ک، قرن بدیع، 1 / 258 - 247.
[25] مطالع الانوار، ص 493.
[26] همان، ص 590.
[27] رحیق مختوم، «قاموس لوح مبارک قرن»، عبدالحمید اشراق خاوری، موسسه ملی مطبوعات امری، 131 بدیع، 1 / 326، ردیف ت.
[28] مطالع الانوار، ص 509.
[29] همان، صص 513 -512 نیز ر.ک، ص 589.
[30] حضرت نقطه اولی 1235 -1266 هجری / 1819 - 1850 میلادی، ص 316.
[31] تاریخ ظهور دیانت حضرت باب و حضرت بهاءالله، به خط میرزا ابوالفضل گلپایگانی، ص 11.
[32] همان: ص 15.
[33] ر.ک،مجله پاریس، سال 40، ش 4، فوریه 1933؛ مجله محیط، مدیر: سید محمد محیط طباطبایی، سال 1، ش 1، شهریور 1321 ش، ص 30.
[34] برای نمونه ر.ک، اظهارات ابوالقاسم افنان، مورخ معاصر بهائی، در عهد اعلی...، ص 388 و 390؛ مجله «پیام بهائی»، شماره 296، ژوئیه 2004، «یادداشت ماه».

__________________

حسن خزّاز گفت: از امام رضا ( عليه السّلام ) شنيدم كه فرمود:
بعضى از كسانى كه ادّعاى محبّت و دوستى ما را دارند،ضررشان براى شيعيان ما از دجّال بيشتر است.
حسن گفت: عرض كردم اى پسر رسول خدا( صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ) به چه علّت؟ فرمود: به خاطر دوستى‏شان با دشمنان ما و دشمنى‏شان با دوستان ما. و هر گاه چنين شود، حقّ و باطل به هم در آميزد و امر مشتبه گردد و مؤمن از منافق باز شناخته نشود.
( صفات الشيعه ص 8 )

- - , .

گفتگوی هم میهن...
ما را در سایت گفتگوی هم میهن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان fhammihan بازدید : 123 تاريخ : جمعه 9 بهمن 1394 ساعت: 3:15