شعر عاشقانه ناب

ساخت وبلاگ
شعر عاشقانه ناب
سر بد عهدی تو پیر شدم دم نزدم
جگرم سوخت ولی مثل تو برهم نزدم
کرده ای با دل من هر چه دلت خواست جفا
حرفیَ اما منِ دلخسته ز مرهم نزدم
روز اول که دو تا قهوه سفارش دادی
عاشقت بودم و اصلن مژه برهم نزدم
آنچنان محو تو بودم که دران قهوه تلخ
من شکر ریختَمَ اما بخدا هم نزدم
جای یک سیب تو با قهوه فریبم دادی
من چنین شد که دگر طعنه به آدم نزدم
تو خودت رانده ایَ از خویش مرا با این حال
شب به شب حلقه در منزلتان کم نزدم
خطِّ لبهای تو مرز وطنم بود و ببخش
من برای تو اگر بیرق و پرچم نزدم
گر چه در قصر دلت کاهگلی نا چیزم
من به عشق تو فقط سالمم و نم نزدم
#حسین_جعفری_جرجافکی

گفتگوی هم میهن...
ما را در سایت گفتگوی هم میهن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان fhammihan بازدید : 136 تاريخ : شنبه 2 مرداد 1395 ساعت: 3:40