(به مناسبت روز ملی خلیج فارس)ملا نصرالدین هایی در کار معرفی تمدن ایران باستان!!!

ساخت وبلاگ

ملا نصرالدین هایی در کار معرفی تمدن ایران باستان!!! [[1

تدکر : به علت سیاسی بودن بحث «خلیج فارس» صلاح دانستم این پست را در تالار سیاست نصب کنم .

در برابر داده های مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» ،

و پناه بردن مسئولان، به سند تراشی جاعلانه ی بیش تر.

(تلخیصی از فصل آخر قسمت چهارم بررسی های ساسانیان، از مجموعه ی تاملی در بنیان تاریخ ایران)

دست نوشته ها و تولیدات ابرازی و ابزاری یهودیان، برای تدارک تاریخ ایران باستان، چندان متعدد و متنوع است که آشنایی مقدماتی با بخش هایی از آن، اگر فرض را بر ظهور فضای موافق تحقیق دقیق هم بگیریم، ده سالی زمان و صدها علاقه مند پرکار در زمینه ی مورد نظر می طلبد. من، در اندازه ی ممکن، چند نمونه از براترین این آلات و تدارکات، که خرد عمومی اهل نظر مسلمین را مورد هجوم داشت، یعنی الفهرست ابن ندیم و شاه نامه ی فردوسی را، اگر به کلی از کار نیانداخته باشم، لااقل بسیار کند کرده ام و به همین ترتیب است نقد کوتاهی که بر کتاب فارس نامه ی ابن بلخی آوردم و ارکان بسیار سست آن را در چند جمله فرو ریختم که گرچه در مقابله با الفهرست و شاه نامه، به نظر می رسد در زمینه هایی به ظاهر مختلف نوشته اند، اما در بنیان و بیان افسانه وار، چندان به هم شبیه اند، که صدور آن ها از یک کارخانه و مکان را قابل قبول می کند، چنان که اینک می خواهم بار دیگر به چهارمین نمونه از همین صادرات، یعنی کتاب تواریخ هرودوت بپردازم و نوساخته بودن آن را، از ظهور نور روز آشکارتر کنم

.
ابتدا به اجمال و در کلیت موضوع مطرح کنم که اگر ابعاد نابود کننده ی پوریم را در آن مقیاس بپذیریم که ارائه کرده ام، پس عاقلانه است که القائات مندرج در اوراق فرهنگی قرون نخست اسلامی و مشخصا و به خصوص آن بخشی را که به توانایی ایرانیان متوجه و منتسب می کنند، همانند طلوع خورشید از مغرب ناممکن بدانیم. زیرا اگر اسلام را زمینه ای برای تجدید حیات و حضور مردم در خطه ی پوریم زده و بدون هستی پیشین بشماریم، پس انباشت آدمی و رشد آن ها تا طلوع دانایی در اندازه ای که به انتقال نظریه ای در قالب مکتوبی میسر شود، لااقل به گذشت همان چهار قرنی نیاز داشته که طبیعت و ماهیت فنی میراث کنونی، آغاز آن را اطلاع می دهد و اعلام می کند. بدین ترتیب ارزیابی و تعیین تکلیف آن گروه از ادعاهای مکتوب، که برای ایرانیان، در آن سکوت سنگین و دراز مدت میان پوریم و قرن سوم اسلامی، آن همه تدارکات سیاسی و اقتصادی و فنی و فرهنگی فراهم کرده، به صورت فله ای و یکجا آسان می شود، که جای دادن تمامی آن ها در ارابه های زباله بر و به تعداد ضرور است

!
اگر کسی نخواهد که پوریم و آثار منقطع کننده ی آن را در تمدن شرق میانه قبول کند، آن گاه با وجه دیگری از مطالبات عاقلانه مواجه است که جواب دهد به کدام دلیل، در قرن دوم هجری و در منطقه ای که بنای حرفه ی سفالگری در جهان را، ۶۰۰۰ سال پیش از اسلام بالا رفته است، سفالگر مسلمان، از سنت و سلامت حرفه ای بی خبر و از ساخت یک کاسه سالم عاجز است و به جاست تا اضافه بپرسم آن تجمع انسانی که هنوز کاسه ساز درست ندارد، از چه راه ادیب و مفسر و مورخ و شیمیست و حکیم و مترجم و پزشک و خردمند صاحب نظر تربیت و معرفی کرده است؟!! و معلوم است که اگر مولفی را در همین بیابان خالی دانایی مشغول انتشار فرهنگ ایران پیش از اسلام و صدر اسلام و تذلیل زبان و قوم و نژاد و قبیله عرب ببینیم، پس بدون تردید و مجامله و مکث و بی اعتنا به نامی که بر خود گذارده، او را یک یهودی بشمارید که مشغول مقدمه چینی برای ایجاد تفرقه و شقاق و نفاق میان مسلمین است و در استحکام اثبات و ضرورت اجرای این سفارش، اشاره ی کوچکی به سان تلنگری به خیال خردمندان صاحب نظر بیاورم که: هرچه اندیشه ورز، از طبیب و متفکر و شاعر و صنعتگر بزرگ و مترجم و زبان دان و منجم و ریاضی دان و مفسر و انسان شناس، از قرون اولیه ی اسلامی به حساب ما می شمارند، از خطه هایی می گویند که هنوز هم در زمره ی مهم ترین مراکز تجمع یهود در ایران است: همدان، کاشان، نیشابور، شیراز و محدوده ی معینی در خراسان!!!

حالا کلید گشایش این غموض و رموز را، که جاعلانه در معرفی فرهنگ ایرانیان و به قصد دورداشتن آنان از اندیشه های گوهرین قرآن به کار برده اند، به دست داریم و مدعی می شویم تقریبا نسخ اریژینال آن منابع اصلی، که از قرون اولیه ی هجری، برای شناخت اسلام و ایران معرفی می کنند، گند نامه هایی است دست مالی شده، که جای کنونی آن را مخازن و گنجینه های غربی، آن هم در شماره هایی اندک می گویند و نزدیک به تمامی مواردی که اینک به دست ماست رونوشت های ارسالی غربیان است، با عناوین اضافی و ضمیمه شده ی منت گذارانه ی پرطمطراقی، چون تصحیح و تشریح و تحشیه و بازخوانی انتقادی و از این قبیل، که هیچ یک از ما نه فقط از محتوا و شکل اصل آن خبردار نیست، بل حتی کار شناسی لازم را نمی دانیم و نداریم که در صورت رویت اصل، به ارزیابی اصالت و صحت کلی و یا جزیی آن بپردازیم، زیرا در ۱۵۰ سال اخیر چنان شناسنامه ای برای همه چیزمان تدارک دیده اند که اعتراض به هر صحتی را انکار هویت خویش می شماریم!!! بنا بر این و در یک جمله اینک با چشم های بسته و تنها به تایید و تبع تکرار، مطالبی را به عنوان حقایق مسلم تاریخی و فرهنگی میان یکدیگر رد و بدل می کنیم که در هیچ شکل و اندازه ای، شبیه شمایل واقعیت خرد پذیری نیست که در عرف کنونی، مستحکم و مطمئن و با تن سالم، از میان رد شبهات بیرون می خزد.
از مضاحکی که یهودیان در دو سده ی اخیر به صورت کتاب و برای تلقین تمدن هخامنشیان و به ویژه جنگ های میان ایران و یونان در عهد خشایارشا ساخته اند، رونوشت تازه ای از کتاب ملانصرالدین است که به آن نام «تواریخ» هرودوت داده اند! سازند گان یهودی این کتاب، که تنها سود برندگان تلقین و تزریق چنین موهوماتی به پیکره ی تاریخ بشرند، کار خود را چنان سرسری و در اندازه ای دور از بدیهیات دانایی گرفته اند، که به روال معمول و به عمد، قصد تمسخر و تحقیر فرهنگ عمومی و غیرتوراتی آدمی را داشته اند!!! تنها با مطالعه تواریخ هرودوت است که می توان برای ظهور امثال ذبیح الله منصوری در حکایت سازی تاریخ، تباری نسبتا دراز مدت قائل شد.

«خانه ی این جماعت دریا نشین در سکوهایی است که بر پایه هایی چوبی متکی است و در آب واقع شده و فقط با یک پل چوبی باریک به خشکی راه دارد... هر عضو قبیله در آن پایگاه کلبه ای دارد که به وسیله ی دریچه ای به زیر آب سکو باز می شود. برای جلوگیری از افتادن بچه ها به آب طنابی به پای آن ها می بندند. ایشان به جای علوفه به اسب و دواب شان ماهی می دهند. در دریاچه به قدری ماهی فراوان است که وقتی دریچه را باز می کنند و با ریسمان سبدی در داخل آب می اندازند فوری پر از ماهی شده و بیرون می کشند!!!»
(هرودوت، تواریخ، ترجمه ی وحید مازندرانی، صفحه ی ۲۹۹ و مقایسه با متن انگلیسی دونالد لاتینر، صفحه ی ۲۶۳)

این نمونه ای از صدها هذیانی است که یهودیان به قصد تحقیر یونانیان و تلقین قدرت هخامنشیان، بر زبان دیوانه ی ناشناسی به نام هرودوت، در کتاب نوساز او به نام تواریخ گذارده اند، تا تمهیدات مورد نیاز خویش، برای تقلب جاعلانه در تاریخ را، بدون قبول مسئولیتی، بر دوش دیگران حمل کنند! این قبیله ای که در میان آب طویله ای از اسب و دواب ماهی خوار دارند، هرچند به راه نمایی هرودوت، در پرت آبادی به نام پانگوم و در دریاچه ای موهوم تر بی نام می زیسته اند که در آن به جای آب ماهی موج می زده، در برابر مگابیز سردار داریوش ایستاده اند و او را شکست داده اند! زیرا تمام این تصورات پر اهانت به عقل اندیشی انسان، تنها به هدف ساخت تاریخ دروغینی برای ایرانیان، از قول و بیان هرودوت نامی انجام شده و نه برای عرضه ی ذره ای آگاهی و دانایی قابل اعتنا و اگر به زمان ما سرانجام بی ارزشی تاریخ هرودوت هم برملا شود، پس یونانیان اند که در نگارش تاریخ یکسو نگری و سهل انگاری کرده اند و نه یهودیان سازنده هرودوت و کتاب تواریخ، چنان که دروغ های یهود ساخته ی الفهرست را به یک وراق مسلمان بغداد نشین نسبت می دهند و قس علی هذا!!! آن ها می دانسته اند که از مسیر این داستان ها، که درعرصه های دیگر نیز، همزمان و هماهنگ، همزاد های دیگری چون فارس نامه ی ابن بلخی و اوستا و کتاب های مانویان و اندرزنامه های اعلی حضرتان و روحانیون بزرگ ساسانی و ده ها عجیب الخلقه ی دیگر دارند، مجنونان مالیخولیا پسندی از قماش باستان پرستان موجود پدید خواهند آورد که در باور این جعلیات، با نمونه هایی که اینک در برابر داریم، حتی از آرزوهای کنیسه نیز فراتر رفته اند و حاصل نهایی را به دست داده اند که ناسزا گویی به عرب و اسلام، به عنوان مجریان نابودی و تخریب تمدن ایران باستان است، که اهمیت و اعتبار آن ظاهرا به امضای هرودوت نیز رسیده بوده است!!!
پیش تر و در بخش اول کتاب اول از مجموعه ی تاملی در بنیان تاریخ ایران، با نام «هخامنشیان» هم، نمودارهای دیگری از مطالبی را آورده بودم که معلوم کند یهودیان کتاب «تواریخ» هرودوت را در دوران اخیر با دو هدف منتشر کرده اند. نخست صحنه سازی حادثی برای انباشتن خلاء انسانی ناشی از پوریم، به صورت افسانه ی اعزام پنج میلیون نیروی نظامی و خدماتی از تمام گروه های قومی شرق میانه و نیز کینه کشی پنهانی که پیوسته یهودیان نسبت به تمدن یونانیان در سینه داشته اند.

«مارها به کشتزارهای اطراف پایتخت ریخته بودند و اسب ها که مشغول چرا بودند، از مشاهده ی آن وضع و حال، به خوردن مارها پرداختند .) تواریخ، ترجمه فارسی وحید مازندرانی، ص ۲۵۳)... لازم نیست من در این جا وصف شتر را بیاورم، زیرا که یونانی ها با شکل و هیکل این حیوان آشنا هستند ولی یک نکته را به خصوص ذکر می کنم که برای ایشان تازگی خواهد داشت: پاهای عقب شتر هرکدام دو ران و دو زانو دارد (همان، ص ۲۲۷)... تمام طوایف هندی که شرح شان گذشت، مثل حیوانات در ملاء عام جفت گیری می کنند. پوست بدن آن ها یک رنگ و شبیه پوست مردم اتیوپی است. آب نطفه ی ایشان مانند سایر مخلوقات سفید نیست، بل که مثل پوست تن آن ها سیاه رنگ است..» (همان، ص ۲۲۷)

نادانی های شوخ طبعانه ی مندرج در کتاب تواریخ هرودوت، که اشاره ی بالا تنها نمونه هایی از آن است، نزد مورخ شایستگی بررسی را ندارد و به عنوان مستندی در اثبات این یا آن رخ داد تاریخی به کار نمی رود. انبوهی داده های غالبا متناقض و فاقد دلیل است که درست همسان الفهرست و شاه نامه و کتاب ابن بلخی، هدف کلی و معین یهودیان را، در اختفای وسعت نسل کشی و قتل عام پوریم، اما به گونه ای دیگر دنبال می کند:

«طبق استنباط خودم، در آن مرحله ی جنگ، نیروی نظامی ایران به قرار زیر بوده است: اول ۱۲۰۷ کشتی اقوام مختلف که از آسیا آمده بودند با ملوانان و نفرات جمعا ۴۰۰/۲۴۱ تن از قرار ۲۰۰ نفر در هر کشتی و هر یک از جهازات علاوه بر سربازان یا ملوانان بومی و کارگران خود کشتی سی نفر جنگاور، خواه پارسی یا مادی یا سکایی داشته که جمع آن ها ۲۱۰/۳۶ نفر بود. با این عده، نفرات پارو زن ، در کشتی های ۵۰ پارویی، تقریبا ۸۰ نفر در هر کشتی نیز باید به حساب آیند و به طوری که قبلا گفته ام افراد اضافی دیگر، جمعا ۰۰۰/۲۴۰ نفر و بدین منوال نفرات بری و بحری که از آسیا وارد شده بودند۶۱۰/۳۱۷/۲ نفر بود غیر از گماشته ها کلیه ی نفرات جهازات دریایی ایران که از آسیا فرا آمده بودند،۶۱۰/۵۱۷ نفر می شود. از لشکریان پیاده ۰۰۰/۷۰۰/۱ سرباز کاملا مجهز و ۰۰۰/۸۰سواره نظام علاوه بر دسته جمازان عرب و گردونه سواران لیبیایی ، در حدود ۰۰۰/۲۰ نفر بنا بر این جمع کل، به اضافه ی دسته های حمل و نقل ارزاق، که به این عده کلان باید نفراتی را افزود که قشون شاهی در حین عبور از سر راه خود ، در نواحی اروپایی جمع آوری کرد که تخمینا می توان گفت از یونانیان تراکیا و جزایر ساحلی ۱۲۰ کشتی که سرنشینان آن ۰۰۰/۲۴ نفر بودند، و تعداد پیادگانن شامل تراکی ها، پایونی ها، ائ.ردی ها، بئوتی ها، کالسدون ها، برژی ها، پیری ها، مقدونی ها، دلوپی ها، ماگنت ها، اخه ها و سکنه ی ساحلی تراکیا به نظر من ۰۰۰/۳۰۰ نفر و با دسته هایی که از آسیا آمده بودند، جمعا ۰۱۶/۱۴۶/۲ نفر و با خدمه و باربران و نفرات متفرقه، که تعداد آن ها شاید از عده ی نظامیان هم بیش تر بود و بدین ترتیب همراه خشایارشا فرزند داریوش شاه جمعا ۳۲۰/۲۸۳/۵ نفر حرکت کرده بودند .»

(هرودو، تواریخ ترجمه وحید مازندرانی، صفحه ی ۴۰۳(

هنگامی که ماموری قصد پوشاندن آثار فاجعه ای به بزرگی پوریم را داشته باشد، ناگزیر از خطه ای فاقد حیات ساده ی انسانی، لشکری افزون بر پنج میلیون نفر را همراه خشایارشا می کند تا اگر منتقدان و مامورانی مقرر شود که بر آن خرده بگیرند، چنان که پیش آمده، حد اقل ۰۰۰/۷۰۰ نفر را بپذیرند و در نهایت به مقصود خود رسیده اند که نه فقط پرده کشی بر نتایج قتل عام پوریم و امحاء کامل تجمع انسانی در شرق میانه، در آن قتل عام تکرار نشده ی تاریخ بشر است، بل فرصتی یافته اند تا همانند موارد بی شمار دیگر، شعور جمعی ما را نیز چنین به ریشخند بگیرند.

«این بود شرح تعداد نفرات نظامی و همراهان ایشان و راجع به خواجه سرایان، آشپزان و همسران نظامی ها، هیچ کس امکان تخمین آمار آن را ندارد. چنان که شمارش چهار پایان گوناگون باربر و سگ ها که در دنبال لشکر بودند دور از امکان است.با این همه نفرات و حیوانات جای تعجب نیست که آب بعضی رودخانه ها در اثر مصرف خشک شده باشد.و آن چه مرا بسیار متحیر می سازد، این است که هیچ گاه آذوقه تمام نشد و اگر حتی فرض شود هر نفر فقط یک چهارم خوراک عادی خود را جیره یومیه می گرفته، جمع مصرف روزانه ۳۴۰/۱۱۰ پیمانه و هر پیمانه ۳۶ لیتر بوده است و این غیر از غذای دسته ی زنان و خواجه سرایان و حیوانات باربر و سگ هاست. در میان این همه آدمیان بی حد و شمار، علاوه بر برازندگی قد و رفتار بزرگوارانه، هیچ فردی بیش از خود خشایارشا در حسن اداره ی آن سپاه کلان شایستگی و برجستگی نداشت.»

(همان، همان صفحه)

این تکمله ی تدارکاتی هرودوت بر سرشماری نظامیان خشایارشا، در حمله به یونان و آن جمله ی پایانی ناظر بر افشای برازندگی و قدرت مدیریت انحصاری خشایارشا، که چون لیوانی آب فرو دادن این همه دروغ استفراغ آور را بر باستان پرستان ما سهل کرده است، نزد مورخ تفسیر کوتاه و روشنی دارد بر این مبنا که سازنده ی هرودوت و تواریخ او، در دوران جدید، شوخ مسلکانه در عین حال تذکر داده است که: احمقانی که کتاب مرا می خوانید آخر بیندیشید که اعزام چنین لشکری حتی برای اتحادی از قدرت های امروزین نیز نامیسر است!!! بدین ترتیب راه این یادداشت از پرت خانه ی نقد محتوایی کتاب تواریخ عبور نمی کند، می خواهم به روشن ترین نشانه ها و با ساده ترین دلایل اثبات کنم که کتاب تواریخ هرودوت را، همانند دیگر اسناد تمدن ایران باستان، در مسیر همین دویست سال اخیر نوشته و ساخته اند. (ادامه دارد)

+ نوشته شده توسط ناصر پورپیرار در پنجشنبه 20بهمن 1384 و ساعت 17:32

گفتگوی هم میهن...
ما را در سایت گفتگوی هم میهن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان fhammihan بازدید : 133 تاريخ : جمعه 10 ارديبهشت 1395 ساعت: 1:14