بزک دوزک کن واسه مردای . . . ولی چوبشو که خوردی دیگه گریه نکن . . .

ساخت وبلاگ
بزک دوزک کن واسه مردای . . . ولی چوبشو که خوردی دیگه گریه نکن . . .
نمي گويم از روزي که چادر از سرم برداشتم بدبخت شدم، اما اعتراف مي کنم از وقتي که خودم را مثل روباهي مکار آرايش کردم و همراه دوستي نااهل پا ازخانه بيرون گذاشتم، ناآگاهانه به لجنزار فساد و بي بندوباري فرو رفتم و گوهر عفت و حيا را از دست دادم.
زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري سيدي مشهد افزود:
پدرم کارگري ساده و زحمت کش است و مادرم نيز براي تامين مخارج زندگي در کارگاهي توليدي کار مي کند تا من، دوخواهر و يک برادرم زندگي آسوده اي داشته باشيم، اما افسوس که با ندانم کاري نه تنها خودم را بيچاره و سياه بخت کرده ام، بلکه خواهر فلک زده ام نيز در آتش اشتباهات من سوخت و خيري از جواني اش نديد.
ماجرا ازاين قرار است که ۴ سال قبل يک روز به طور اتفاقي و در صف نانوايي با زن جواني که در همسايگي مان زندگي مي کرد آشنا شدم.
آزاده خوش سرزبان و شوخ طبع بود و مي گفت در اين شهر غريب است.
او شماره تلفنش را داد و ما پس از مدت کوتاهي باهم دوست صميمي شديم.
با اين که پدر ومادرم راضي نبودند با اين خانم متاهل رفت وآمد داشته باشم، اما در برابر آن ها ايستادم و با غرور گفتم:
بچه که نيستم ۱۷سال سن دارم و خودم بهتر مي دانم چه کار کنم.
دوستي با آزاده، خيلي زود در من تغييرات زيادي به وجود آورد تا جايي که چادر را کنار گذاشتم و هر روز با قيافه تازه اي که او برايم درست مي کرد به دور از چشم پدر و مادرم بيرون مي رفتم و مضحکه مردان هوسران و چشم چراني مي شدم که مثل گرگ در خيابان ها پرسه مي زدند.
چند ماه گذشت و آزاده با پرداخت تمام هزينه هاي لوازم آرايشي ام مرا خام کرد. او که با چند مرد غريبه رابطه داشت با نقشه اي پليد و به خاطر اين که از شوهرش نقطه ضعفي داشته باشد زمينه ارتباطي شوم بين من و همسرش را فراهم کرد و به اين ترتيب بود که در لجنزار گناه فرو رفتم.
زن جوان اشک هايش را پاک کرد و افزود:
متاسفانه من خواهر کوچکم را با مردي که از دوستان آزاده بود و ادعا مي کرد دنبال دختري نجيب و خوب براي ازدواج مي گردد آشنا کردم و الان او هم سياه بخت شده است؛
چون اين مرد حيوان صفت فقط درصدد رسيدن به نيات شيطاني خود و سوء استفاده از اين دختر بي گناه بود.
يک سال بعد با مشکلي که شوهر آزاده برايم به وجود آورد نزديک بود هنگام سقط جنين در زيرزمين خانه جان خودم را ازدست بدهم و با اين مسئله، خانواده ام قصد شکايت داشتند، اما براي حفظ آبرو به ناچار با همسر دوستم ازدواج کردم.
آزاده نه تنها در برابر من که هوويش بودم هيچ حساسيتي به خرج نداد بلکه مرا در باتلاق فساد اخلاقي فرو برد و ...!
حالا شوهر او قصد دارد مرا که آلوده به کريستال شده ام بدون هيچ دردسري طلاق بدهد و آن ها مي خواهند از اين شهر بروند.
از اين زندگي خسته شده ام و رو ندارم به خانه پدرم برگردم، چون مرا عاق کرده است.
در اين لحظه انفجار بغض زن جوان سکوت اتاق را شکست.
او در حالي که دستانش را روي صورتش گذاشته بود گفت:
براي روزهايي که پوشش و حجابم را رعایت می کردم و نگاهم را به زمين مي دوختم و از خانه بيرون مي رفتم دلم تنگ شده است.
اگر زناني که با آرايش زننده و غليظ و لباس هاي جلف و چسبان به خيابان ها مي آيند بدانند چه خطراتي آن ها را تهديد مي کند هيچ وقت راضي نخواهند شد شان و احترام خود را اين قدر پايين بياورند و امنيت شان را به خطر بيندازند.

گفتگوی هم میهن...
ما را در سایت گفتگوی هم میهن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان fhammihan بازدید : 175 تاريخ : دوشنبه 30 فروردين 1395 ساعت: 6:30