آشنایی با کتاب زایش تراژدی نوشته فریدریش نیچه

ساخت وبلاگ
آشنایی با کتاب زایش تراژدی نوشته فریدریش نیچه
آشنایی با کتاب زایش تراژدی نوشته فریدریش نیچه

زایش تراژدی به بیست و پنج بخش و یک مقدمه تقسیم شده است. پنج فصل نخست کتاب به ماهیت تراژدی یونان می‌پردازد که به زعم نیچه در حین تقابل جهان‌بینی آپولونی و دیونیزوسی متولد گردید. در ده فصل بعدی شاهد استفاده از الگویی یونانی در جهت فهم وضعیت فرهنگ مدرن، و زوال و باززایش آن هستیم. شیوه نگارش این اثر الهام‌آمیز است. نیچه اغلب در آن مخاطب را به شکل مستقیم مورد خطاب قرار می دهد، مثلا در پایان فصل بیستم می گوید:«جرات ِ انسانی تراژیک بودن را به خود بده، چرا که بدین گونه رهایی خواهی یافت!» این نوع تعابیر در نوشتار او باعث شده است که مشکل بتوان اثر او را جدی گرفت. اما اگر نگاهی فراسوی تعابیر پرطمطراق او داشته باشیم، اندیشه هایی بسیار جالب توجه و بدیع را می توانیم در کتاب او بیابیم. از سویی دیگر، با تعصب شدید او، زمانی که در حال قضاوت درباره هنر بودن یا نبودن یک چیز است، رو به رو می شویم. نیچه تعریفی بسیار کم‌دامنه از هنر ارایه می دهد و آن را در حد خود-اظهاری باطنی و اُپرا محدود می کند. نیچه علارغم انتقادهایش به فرهنگ بشری، به روان بشری اعتقادی راسخ دارد و فرد را در کتاب خود ترغیب می کند که تمایلات سقراطی را به دور بیندازد و و دیگر بار فرهنگ وجدآمیز دیونیزوسی را با تمام ویژگی هایش در خویش احیا کند.

نیچه وضعیت هنر یونان را پیش از تاثیرگذاری دیونیزوس بر آن، ساده و خشک و خالی تعریف می کند، بطوری که تنها شامل ظواهر می گردید. در این حالت، مخاطب حقیقتا با هنر یگانه نمی شود و همیشه با آن پیوندی سطحی بر قرار می کند و هرگز به عمیق آن راه نمی برد. تجلی های آپولونی برای این طراحی شده بودند که آدمی را در برابر آلام و رنج های جهان در پناه خود نگاه دارند و برای ایشان مرهم و تسکینی فراهم آورند.

پس از آن است که دیونیزوس وارد صحنه می شود و در وهله نخست، انسان ِ آپولونی ِ فرهنگ یونان را غافگیر می کند. اما در نهایت تنها از طریق استغراق در جوهره دیونیزوسی ِ اتحاد اصیل ِ نخستین است که رهایی از آلام و رنج های دنیوی مقدور می شود. به واسطه دیونیزوس آدمی پی می برد که هستی او تنها محدود به تجربیات شخصی او نمی گردد. و بدین گونه هر انسانی می تواند راهی برای فرار از سرنوشت گریزناپذیر خویش که همانا مرگ است، بیاید. از آنجایی که دیونیزوس جوهره ای جاودانه است، هر آنکه با او بپیوندد، منبع تازه ای از امید و زندگانی را در خواهد یافت. بدین گونه نیچه دیونیزوس را به عنوان جایگزینی متعالی برای رستگاری مسیحی که چشم پوشی کامل از رندگی زمینی و تمرکز بر حیات اسمانی را مطرح می کند، ارایه می دهد؛ چرا که برای کسب رستگاری دیونیزوسی بر عکس رستگاری مسیحی، فرد می بایست خویش را در در زمان ِ حال و زندگی زمینی و امروزین خویش غرق کند.

و در عین اینکه رستگاری تنها بواسطه دیونیزوس کسب می شود، فرد نیازمند عناصر آپولونی نیز هست تا از طریق تجلی‌های آن، جوهره دیونیزوس آشکار گردد. گروه همسرایان (کُر) و بازیگران تراژدی خود تجلی هایی بودند که به واسطه آنها جوهره دیونیزوس صاحب آوایی برای سخن گفتن گردید و از طریق انها آدمی قادر بود لذت ِ رهایی از رنج ها و آلام این‌جهانی را تجربه کند. این تجلی های آپولونی همچنین به عنوان حفاظی در برابر هرج و مرج های دیونیزوسی ظاهر می شوند، تا آن زمان که فرد به طور کامل در جذبه های دیونیزوسی غرق شود. نیچه تاکید دارد که در تراژدی واقعی، عناصر آپولونی و دیونیزوسی به شیوه ای انفکاک‌ناپذیر در یکدیگر امتزاج یافته اند. از آنجایی که کلمات نمی توانند به عمق جوهره دیونیزوسی رخنه کنند، موسیقی نوعی حیات هنری در شکل تراژیک آن بود.

موسیقی در اقلیمی فراسوی زبان جای گرفته است، از همین رو به ما اجاره می دهد که فراتر از خودآگاهی خویش گام بر داریم و به تجربیاتی که ما را به اتحاد ِ نخستین پیوند می دهد، دست بیابیم. موسیقی برتر از تمامی دیگر هنرها است، چرا که در آن صرفا یک پدیده متجلی نمی شود، بلکه بیش از هر چیز خود ِ "اراده جهان" است که در آن ظهور و بروز می یابد.

نیچه اُریپید را به عنوان قاتل هنر معرفی می کند که وسواس‌های سقراطی را به واسطه آگاهی و اطمینان مطلق به تفکر بشری، وارد هنر تئاتر کرد. اُرپید با تمرکز محضی که بر اشخاص داشت، عناصر موسیقیایی را که برای شکلگیری تجربیات دیونیزوسی کلیدی به شمار می رفتند، از تراژدی حذف کرد. به تعبیری می توان گفت که ارپید دیونیزوس را از تراژدی بیرون انداخت؛ و با چنین کاری آن تعادل طریف و بنیادینی هنری ای را که مابین آپولون و دیونیزوس بر قرار بود، نابود کرد.

در بخش دوم کتاب، نیچه پیامدهای امروزینی را که این دگرگونی در تفکر یونان به بار آورده است، مورد کنکاش و بررسی قرار می دهد. به زعم او ما هنوز در دوره اسکندری ای از هنر زیست می کنیم که دارد اخرین نفس های خود را می کشد. او می نویسد که دانش نمی تواند توضیحی در باب اسرار جهان ارایه می دهد و هم اینک می بایست از صدقه سری آثار کانت و شوپنهاور، چنین حقیقتی را تایید کرده و به رسمیت بشناسیم. زمان آن فرا رسیده است که تراژدی را احیا کنیم و غبارهای باقی مانده از فرهنگ سقراطی را از چهره آن بزداییم. نیچه موسیقی ِ آلمان، بخصوص هنر واگنر را، به عنوان آغازی بر این دگرگونی تلقی می کند. او معتقد است که در عین فرتوت بودن فرهنگ المانی، هویت آلمانی در حال قویتر شدن است؛ چرا که شمه‌ای از غنا و قوه حیات در شریان آن جریان دارد. نیچه امیدی بسیار به عصر پیش رو دارد و کتاب خویش را در تدارک این عصر نوشته است. (دوران مدرن)

گفتگوی هم میهن...
ما را در سایت گفتگوی هم میهن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان fhammihan بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 12 فروردين 1395 ساعت: 12:27