عکسهای دیده نشده از دختر شهید // از دست دادن بابا زخمی بر قلبم است که درمانی ندارد

ساخت وبلاگ
عکسهای دیده نشده از دختر شهید // از دست دادن بابا زخمی بر قلبم است که درمانی ندارد
عکسهای دیده نشده از دختر شهید // از دست دادن بابا زخمی بر قلبم است که درمانی ندارد

خودتان را معرفی کنید، لطفا.
نام من قمر است. من در دانشگاه دولتی باکو تحصیل میکنم. من 18 سال سن دارم.

عکسهای دیده نشده از دختر شهید // از دست دادن بابا زخمی بر قلبم است که درمانی ندارد
من فکر می کنم که این رویای پدرت بوده که شما دکتر شوید و رویای خودتان نیست

پدر من یک دکتر بود، اما من خودم تصمیم گرفتم و رویای خودم را دارم، هر کسی میتواند مسیر زندگی اش را خودش انتخاب کند.

وقتی که تندروها دستور قتل پدرتان را صادر کردن شما یک دختر بچه کوچک بودین؟

بله، من سن کمی داشتم و خاطات زیادی از پدرم ندارم دلم میخواد آنقدر بزرگ میشدم و پدرم هم زنده بود که من را به دانشگاه ببرد و من میتوانستم بیشتر به یاد بیاورم. کسانی که دستور کشتن پدرم را صادر کردن وجدان دارند..

عکسهای دیده نشده از دختر شهید // از دست دادن بابا زخمی بر قلبم است که درمانی ندارد

آیا شما از یک خانواده محافظه کار هستید؟
منظورت چیه؟

منظورم این است که یک زن جای خودش را دارد، و یک مرد هم جای خودش را دارد ...
بله، در یک معنای مثبت ما مانند یک خانواده هستیم اما بدون تعصبات و بدون اجبار و خشونت.

برادرتان از شما بزرگتر است؟
بله، او از دانشگاه فارغ التحصیل و سپس در ارتش خدمت کرده است.

عکسهای دیده نشده از دختر شهید // از دست دادن بابا زخمی بر قلبم است که درمانی ندارد

آخرین چیزی که از پدرتان به یاد دارید چیست؟
او همیشه من رو به مدرسه می برد. او با من به ایستگاه اتوبوس آمد. اما من احساس بدی داشتم و به او گفتم، "من بزرگ شدهم بابا. من بدون تو هم میتونم به مدرسه برم ". او به من جواب داد: "عزیزم تا وقتی من زنده هستم، به مدرسه و دانشگاه میبرمت چون دوست دارم."
آن حادثه وحشتناک شب رخ داده است. سپس چون کسی نبود از من نگهداری کند من را به بیمارستان بردن. اما خانواده من اجازه ندادن که من پدرم را ببینم، چرا که آنها برای من نگران بودن اما من خودم را به پدرم رساندم.

لباس پدرم غرق در خون بود و من وحشت کرده بودم گریه کردم و به سمت بابا رفتم، با اینکه درد میکشید به من لبخندی زد و پیشنانی من را بوسید، تلاش کرد به من آرامش بده، و گفت "قمر آروم باش من حالم خوبه" من باورم شد اما حالا میفهمم بابا حتی در بدترین شرایط و لحظاتی که درد میکشید عاشق من بود دوستم داشت و دروغ گفت تا گریه نکنم. بعد من رو بیرون بردن چند ساعت بد با تلفت حرف زدیم گفت حالش کامل خوب شده برو خونه .
بابا خیلی خوش بین بود و من به آرامش رسیدم ، اما بابا به طور ناگهانی درگذشت و من خودم را نمیبخشم که نزدیکش نبودم.
از دست دادن بابا زخمی بر قلبم است که درمانی ندارد و بعضی شبها کابوس میبینم.

آیا شما مقالات پدرتان را میخواندین؟
بله اما پدرم میگفت اول درس بخوانم بعد که بزرگ شدم مقالاتش را بخوانم، یکی از مقالاتش درباره ایران بود و اینکه میگفت جهاني شدن ایران اجتناب ناپذیر است و بالاخره روزی یک جامعه باز و آزاد و مستقل خواهد داشت.

خاطره شیرین از پدرتان را به یاد دارید؟
بله، به اتاقش رفتنم داشت مقاله مینوشت و گفت عزیزم ساکت باش من کار دارم و من گفتم باشه عزیزم من میرم بیرون، بابا از اینکه مثل او گفتم (عزیزم) لبخندی زد و آمد من را بوسید و گفت امروز کار تعطیل است بیا بازی کنیم و اسب من شد

عکسهای دیده نشده از دختر شهید // از دست دادن بابا زخمی بر قلبم است که درمانی ندارد

مادرت و همه بزرگان فامیل تو محجبه هستن تو چرا حجاب نداری؟ آیا بیخدا شدی؟
نه من بیخدا نشدم و هنوز مسلمانم اما هر کسی یک تعریفی از خدا و دین دارد من اینجوریم الان نمیخوام حجاب داشته باشم ولی شاید هم روزی مثل مادرم محجبه شدم. مادرم و برادر بزرگترم من را مجبور نمیکنن هر کسی خودش تصمصم میگیرد. من هم به حجاب مادرم احترام میزارم

تو میدانستی پدرت را با چاقو زدن؟
نه، فقط پدرم را به یاد می آورم که پیراهنش خونی بود اما بعدها مادرم برایم گفت که با چاقو از پست به کمرش چندین ضربه زدن

چرا پدرت را کشتن؟
پدرم یک پزشک منتقد بود که مقالاتی مینوشت، ضد کمونیسم و حتی ضد مذهبی های تندرو مینوشت و فکر میکنم برای اینکه او آزاد اندیش بود و وابسته به هیچ جبهه ای نبود او را شهید کردن.

میدانی چه کسانی دستور کشتن پدرت را دادن؟
بله گویا یکی از قاتلین اصلی مردی تندرو از کشور ایران بود و دیگری از آذربایجان.

عکسهای دیده نشده از دختر شهید // از دست دادن بابا زخمی بر قلبم است که درمانی ندارد

اگر تو جای کسانی بودی که مخالف پدرت بودن چه میکردی؟
بجای گلوله و چاقو با قلم به منتقدین جواب میدادم آخر مگر جنگل است هر که بخواهد دیگری را بکشد پدرم هرچقد و به هر اندازه انتقاد کرده باشد آنها حق نداشتن جای خدا بنشینند و حکم مرگ صادر کنند، آزادی بیان حق همه است و پدرم با دشمنان آزادی مبارزه غیر مسلحانه میکرد، او منتقد کمونیسم اسلام افراطی بود.

از تو تشکر میکنم برای وقتی که گذاشتی، آیا چیزی جامانده که بخواهی بگویی؟
نه، چیزی به ذهنم نمیرسه

- - , .

گفتگوی هم میهن...
ما را در سایت گفتگوی هم میهن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان fhammihan بازدید : 188 تاريخ : شنبه 26 دی 1394 ساعت: 11:49