نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها

ساخت وبلاگ
نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها

بنام مقام معظم انسان که انعکاس و چکیده ای از شگفتی و زیبایی های هستی و [نیروی برتر پدید آورنده] است، بنام خُد.آ
نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
سیمرغ (خدایی که زن و نماد مهر است) و فرزندش رام (زندگی)
  • خدا ، چیزی جز« خوشه انسانها » نیست و انسانها تلاش میکنند خُد-آ را در رنگها و زیبایی ها پیدا و درک کنند
نخستین شاه تاریخی ایران، کوروش بود که زود فراموش شد. ولی ایرانیان، نخستین شاه آرمانی خود را «ایـرج» میشمردند و هرگز اورا فراموش نمیکردند. ایرج ، همان « اِ ر ِ ز یا ارتـا » بو دکه سیمرغ باشد. سیمرغ، ارتای خوشه است که همه جانها و انسانها، دانه های آن خوشه اند. خوشه، نماد پیوستگی در مهر است. ملت، در پیوسته شدن به هم در همپرسی، سیمرغ یا ایرج میشود.
نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
نقش سیمرغ سر در ورودی حوزه علمیه نادر دیوان بیگی در‌ بخارا‌:
نفوذ و تهاجم فرهنگی ایران به هنر، معماری و اندیشه اسلامی؛
صفویان نماینده اسلام پیشرو در برابر اسلام سنتی.

نفوذ طاووس و سبمرغ در اسلام؛ پرنده های ایرانی که چکیده اندیشه ایرانی هستتند چه نقشی در تغییر زیرکانه مسیر اسلام داشته اند؟ دوره صوفیان یکی از سنگر های ایرانیان در برابر تحجر و سلفی گری؟ چرا ایرانیان عرب زبان از طاووس و سبمرغ در هنر و فلسفه اسلامی اشتفاده کردند اما اعراب بخصوص سعودی ها از اسلام ایرانی بخصوص دروه صفویان بیزار هستند؟
  • طاووس شناسی در تاریخ و فرهنگ ایرانی/اسلامی

نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها

طاووس یک پرنده مقدس است در مذهب ایزدی نماد «ملک اعظم» ، طاووس است و به او «ملک طاووس» میگویند.
ملک طاووس اهریمن نیست، ستایش او ایرادی ندارد ؛ ایزدی ها اعتقاد دارند، ملک طاووس اهریمن نیست یعنی آن شیطان رجیمی که به دهان عوام انداخته اند نیست، بلکه اولین موجودی است که خدا از آتش او را خلق کرده. اما درهیچ جای کتاب مقدس ایزدیها نیامده که ملک طاووس اصل شر است و ذات او با ذات خداوند یکسان است! البته او را به عنوان ملک خداوند سزاوار «ستایش» می دانند و به او توهین نمی کنند.

طاووس در میان ایزدیان ، مسلمانان و ایرانیان ساسانی معرفی شده و هر کسی اعتقادات خودش را داشته است.

نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
طاووس در میان ایزدیان عراق، قبل از حمله داعش (دولت اسلامی عراق و شام)

بیایید این تاپیک را بدون اطلاعات و منابع اسلامی قضاوت کنید، یعنی در جایگاه یک مسلمان به مسائل و کلمات و اصطلاحات نگاه نکنید، چون یک زردشتی یک مسلمان در چارچوب فکرش اش اسیر میماند و نمیتواند حقیقت را بفهمد، فکر خود را آزاد کنید و فقط یه عنوان یک انسان جوای حقیقت به اطلاعات اندیشه کنید.

خلق طاووس [از آتش] قبل از ادعای خلق شیطان [از آتش] است و بارومندی به شیطان [از جنس آتش] وام دار ادیان کهن ایرانی است اما با تغییراتی و ضد طاووس!

توحید، چیزی جزنشاندن یک بت ، یک نقش، یک رنگ، یک چهره ، بجای « تنوع نقشها ، رنگها، بُت ها ، چهره ها » نیست . توحید، محوشدن دیده دریک چهره ، دریک نقش وصورت است . توحید درگوهرش، نفی تنوع وکثرت ورنگارنگیست . درست ، بُت به معنای ما ، با ادیان توحیدی ، پیدایش یافت . بت ، ازاین پس ، نقش منجمدشده و تغییرناپذیرو یخ زده است .
بُت ، نفی وحذف « اصل تحول پذیری وتازه شوی وتنوع » است ، واین خدای توحیدیست .
وبه قول سنائی، در« ایمان» ودر«کفر» ماندن، یا درهرآموزه وبینش ماندن ، بت پرستی میشود. این رنگ واحدیست که هیچگاه طبیعت « طیف ورنگین کمان » پیدا نمیکند . بتی که هیچگاه ، انجمن خدایان نمیشود . بتی که همه بتها را جزخود میشکند ، ولی خودرا چیزی غیر ازبت میداند.
درحالیکه با اوست که بت به وجود میآید . بُت پرستی حقیقی ، هیچگاه با یک بُت کار ندارد، بلکه با « نگارستان =انجمن همه خدایان= پانتئون » کا ر دارد . درتوحید ، خدائی را که انسان درزیبائی نقشهای گوناگون ومتنوع و رنگارنگ میجست ، رها میکند و هنر دیدن را از دست میدهد ، چون دیدن ، هنر دیدن زیبائیها درنقشهای گوناگونست .
با محوشدن و خیره شدن چشم دریک نقش ویک بت ویک آموزه و یک بینش، چشم، کور میشود . چشم که فقط یک نقش وچهره ویک رنگ را می بیند ، کور شده است . توحید ، زیستن دراوج فقرو تنگی اززیبائیهای زندگیست.
« طاووس » که بازتاب اندیشه « رنگین کمان » یا پری وسرشاری رنگهاست ، با جوانی اینهمانی داشت ، چون جوان ، بـُرنا (puaay= پورنا= پری وسرشاری) هست . نفشها ورنگها و تنوع و طیف ، پیدایش سرشاری زندگی ( اخو=axv) است . درفرهنگ ایران طاووس ، « فرش مورو=frash-murw» خوانده میشود که به معنای « مرغ همیشه تازه ورنگارنگ ونوزائی » است .

چرا دراسلام، طاوس ، همکار ابلیس ، درجنت ساخته میشود ومسبب دخول ابلیس دربهشت را، طاوس میدانند وخروج ابوالبشررا نیز به وی نسبت میدهند ؟ چون مسئله ، محروم ساختن انسان ازپـُری وسرشاری زندگی، یعنی جوانی ، یعنی کام بردن اززیبائیها دررنگارنگیش هست .

  • سیمرغ شناسی در فرهنگ و تاریخ ایران و اعراب بت پرست؛
اندیشه های کهن به اسلام بازمیگردن:

گوهرخدا ، برای انسان ، اصل زیبائی است که با تحول یافتن به نقشها ، شادی میآفریند . عربها به « بُت » ، صنم میگفتند . صنم ( صن + م = سن + م ) همان « سـئنا » یا « سن مورویا سیمرغ » است که « ارتا » باشد، که برترین صفتش « هوچهرگی= زیبائی » است ، و او، خوشه ایست که تخمهایشان، « نخستین عنصرجان هرجانی وهرانسانی » هستند . سیمرغ یا صنم ، تخم یا چیترهِ هرانسانی وهرجانیست ، و طبعا این تخم ها که اصل زیبائی هستند ، درنقشهای گوناگون ، چهره می یابند . همین « صنم » است که عرفا وشعرا درایران درهرچهره زیبا وروی نیکوئی ، دل بدو میدهند، چون او « مجموعه همه زیبائیهاست » .

گفتم صنم پرست مشو، با صمد نشین
گفتا به کوی عشق ، همین وهمان کنند – حافظ

به عبارت دیگر، خدا که اصل زیبائیست ، تحول به نقشها ، به پیکرها ، به رنگها ، به شکلها می یابد تا همه انسانها ، بتوانند بیواسطه آنها را ببیند ودل بدانها بندند

نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
مجسمه سیمرغ در شهرستان خلخال (محل تولد صادق خلخالی)

طبیعت وفطرت هرانسانی ، پرستیدن ( شادشدن ) زیبائی درنقش ورنگهااست . اصل زیبائی یا خدا ( اخوشه = خوشه = اخو= ارتا = هوچیتره = زیبائی ) درهمه چیزها ، نقش میشود ، تا همه را مجذوب زیبائی سازد . طبیعت انسان، زیبا پرستی است و طبعا ، خدا ، بُـت ( صنم = uzdes ) ونقش (= انگاره ) و رنگ(= گون) میشود ، چون اصل زیبائی درهرجانیست . این خدا ، ارتای خوشه ( ارتا خوشت نزد اهل فارس = ارتاواهیشت نزد زرتشت ) است ، وتخمهای این خوشه ، عنصرنخستین هرجانی ( اخو= axv) است . نام اصلی خوشه ، « اخوشه » بوده است، و « اخو+ شه » به معنای « سه تخمه » هست ، که مانند سیمرغ ( سه + مرغ ) یا سیرنگ ( سه + رنگ ) ، بیانگر« اصل مهر» است ، چون مهر، به معنای آنست که دوچیز، باهم جفت ویکی شوند . اصل پیوند دوچیزرا، اصل سوم میشمردند . سیمرغ ، همیشه این اصل سوم ، یعنی اصل پیوند ومهربود . « سه تخمه » که به همان معنای « تخمه » میباشد ، درفرهنگ ایران ، اصل آفریننده است . طبعا هر تخمی ، هر اخوئی ، اصل آفریننده قائم به ذات خود است . بدینسان هرانسانی ، چون گوهرش« اخو= axv= ahv= اصل زندگی ) است ، اصل یقین به خود است . کسی که یقین به خود دارد، میآفریند وخود را میگسترد وبه خود، صورت یا نقش میدهد .

پس بی دلیل نیست که نوشته شد:
بنام مقام معظم انسان که انعکاس و چکیده ای از شگفتی و زیبایی های هستی و [نیروی برتر پدید آورنده] است، بنام خُد.آ

  • نبرد اندیشه ها؛ مکتب اسلام ایرانی در برابر اسلام ترکی و سعودی!
برداشت متفاوت از قران و سنت؛ ظهور مذهب شیعه و صوفی گری، ایجاد «اسلام ایرانی و انسان محور» توانسته از راه منطق زمینی و بدور از خشونت در برابر «اسلام سنی» سلفی ها و وهابی ها قد علم کند.

نقش طاووس از جمله نقوش ایرانی و غیر اسلامی است که در تزیینات‌ مساجد‌ و اماکن اسلامی از دوره‌ صفویه‌ حضوری‌ چشم ‌گیر دارد.

نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
نقش دو طاووس در‌ دو‌ طـرف کـوزه آب حـیات درخت زندگی، مسجد امام (شاه سابق)، اصفهان، دوره شاه عباس صفوی. (عکاس:آقای نصر اصفهانی)

نقش دو‌ طاووس‌ به صـورت قـرینه در‌ دو‌ طـرف کوزه آب حیات که درخت زندگی از درون آن روئیده شده، از جمله نقوشی‌ است‌ کـه تـزیینات ایوان ورودی مسجد امام‌ اصفهان‌ کار شده‌ است.

نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
نقش طاووس به صورت تکی و از روبه‌رو، سر در ورودی‌ مدرسه‌ مذهبی چهار باغ، اصفهان دوره شاه سلیمان، صفویه، سده‌ یـازدهم‌ هـجری

طاووس‌ در‌ تزیینات سر در ایوان‌ ورودی دیگر مکانهای مذهبی دوره صفویه امامزاده هـارونیه و حوزه حلمیه چـهار باغ دیده می ‌شود.

نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
نقش طاووس، نقاشی دیواری قصر نایین، دوره شاه عباس اول، سده‌ یازدهم‌ هجری

یکی از زیباترین نقوش طاووس همراه بـا درخـت زنـدگی‌ در‌ تزیینات‌ قصر صفویه در شهر نایین (خانه پیرنیا) است.‌ این‌ نقش‌ در‌ اماکن‌ مذهبی‌ دوره قاجار (مسجد سید) و حتی در ایـوان مـسجد اعظم قم از بناهای معاصر نیز قابل ردیابی می ‌باشد.

علل حضور این نقش بر پیـشانی ایـوان ورودی مـساجد، مدارس دینی و امامزاده‌ ها در عصر صفویه به ‌ویژه در اصفهان، چون طاووس یک پرنده ایرانی لست و ریشه در ادیان قبل از اسلام دارد او را نماد خوبی زیبایی و بهشت می ‌دانند، شاید هـمان ‌طوری کـه در اشعار عطار هم اشاره شده، به ‌عنوان دربان و راهنمای مردم به مسجد باشد. طبق‌ نظر‌ عـامه، نقش طـاووس بـر فراز درب ورودی مساجد، هم ‌زمان شیطان را دفع و مؤمنان را استقبال می ‌کند.
ایزدیان هم همچون شیعیان (میراث دران صوفیان صفوی) نظر مثبتی به طاووس دارند؛ و همی است که باعث نفرت وهابی ها و سلفی ها نسبت به ایزدیان و شیعیان میشود، هرچند که شیعیان نپذیرند از اسلام سنتی دور مانده اند اما در عمل آن کردند که اسلام ای دیگر پدید آوردند و جهان اسلام به دو نیم شد.

اندیشه و فلسفه ایران ساسانی به اسلام نفوذ کرد؛
و باعث «پیشرفت و تکامل» این دین جدید شد

مفهوم طـاووس این نماد خدابانوی ایرانی که در دوره ساسانی نیز وجود داشته است، از دید اعراب اشغالگر پنهان مانده و این ایزدبانوی ایرانی به مساجد مسلمانان خارجی نفوذ کرد!
این را میتوان آغاز تهاجم اعتقادی ایرانیان مسلمان به مسلمانان خارجی نامید.

نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
نقش درخت زندگی همراه با طـاووس ایرانی، لوح گـچی تـیسفون، دوره ساسانی، موزه متروپلیتن نیویورک

نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
نقش سـیمرغ ایرانی، سر در حوزه علمیه نادر دیوان بگی، کاشی معرق، بخارا، سده دهم هجری.


در اینکه ایرانیان مسلمان باور دارند که مسلمانند و دینشان برحق است شکی نیست، اما بعد از حمله مسلمانان خارجی و مسلمان شدن ایرانیان بعد از چند نسل، ناخواسته یک ضد حمله انجام شد و ان تهاجم فرهنگی هنری و فلسفی ایران به جهان اسلام بود.
ایرانیان بر خلاف ترکهای عثمانی عمل کردند، ترکها در اسلام حل شدن اما ایرانیان مسیر دیگری بجز اسلام سنتی انتخاب کردند.
نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
نقش‌ سیمرغ، تزیینات‌ نمای جنوبی قصر هـشت بـهشت، سده یـازدهم هجری

نبرد اندیشه ها؛ سـیمـرغ ، خدای مهربان ایرانی دربرابر خدای سلـفـی ها و وهابی ها
نقش سیمرغ، سر در یکی از ایوان ‌های مجموعه گنجعلی خان، کرمان، سده یازدهم هجری


  • فلسفه طاووس ایران یقین انسان به خود و ستایش انسانیت است

فلسفه ایران ، با « یقین انسان به خود » و« صمیمیت او با گیتی » که « گستاخی=vist-axv » نامیده میشده است ، بنیاد گذارده میشود که به معنای « گستردن بنمایه جانaxv یا خود » است . این یقین انسان به خودش ، که سرچشمه بینش خوب وبد وکرداروگفتاراست، ازکجا میآید ؟ فرهنگ ایران ، با بدبینی به خود وآگاهبود ازجهل و سستی وضعف وناتوانی خود در شناخت خوب وبد ، آغازنمیشود . بلکه انسان، یقین تام دارد که خودش، سرچشمه بینش وعمل هست . انسان ، با بینش وعمل، خود را درگیتی، میگسترد . این اندیشه است که درشاهنامه درتصویر« انسان » بازتابیده شده است وانسان را کلید گشودن همه مسائل میداند. انسان ، به خود اطمینان تام وتزلزل ناپذیر دارد که کلید گشودن همه رازها ست .

این یقین تام به خود، وآن صمیمیت با گیتی وتحولاتش ( زمان= روزگار) ، درهمان تصویر انسان درفرهنگ ایران، باز تابیده شده است . انسان، تخمیست ازخدا، که « خوشه تخمهاست » . ازاین رو خدا وانسان ، همگوهرند ، و خدا ، چیزی جز« خوشه انسانها » نیست .

این تخم ، نامهای گوناگون دارد . ازجمله « اخو» و« ارتا= هوچهره = زیبا » و« فرن= پرن» و « هوپری = وه فری» میباشد که « نخستین عنصر» نامیده شده اند . خدا میآفریند ، به معنای آنست که همه تخمها ، خود را در « دگردیسی = Jaadag-wihirih= تحول دادن شکل = متامورفوز» و تحول دهی « vi-stan» ، درنقش یابیهای پی درپی ، خود را میگسترند ، ازخود میرویند و میجوشند ، خودرا میسازند وبنا میکنند . این را « دهش=daiti » میگفتند . خدا که اصل وگوهرهمه جانهاست، دهشی است ، خود را هدیه میکند . خودش را ، دردادن ، هدیه میکند . چیزی ازمُلک خودش ، به دیگران نمیدهد ، بلکه « گوهرخودش را درآفریدن ، میدهد، میافشاند، میپراکند، میگسترد » . این معنای اصطلاح « دهش =daiti » است . خدا ،ابربارنده ایست که تبدیل به دو رود روان میشود که باهم جفت هستند و همه جهان را آبیاری میکنند . به عبارت دیگر ، خدا، دوصفت جفت باهم دارد که باهم درهمه تخمها روانست : ۱- رنگ یا ارنگ ( شیرابه = خور= اسانس ) و۲- دهش ( خود- دهندگی) است ، دهنده شیرابه خودهست . گوهراین خدا ، که عنصرنخستین هرجانیست با خدایان ابراهیمی ، فرق کلی دارد . آنها خدایان « قربانی خواه » هستند .

آنها ، ازانسانها دراجرای همه اوامرونواهیشان ، قربانی میخواهند . زندگی کردن طبق امر ونهی آنها ، قربانی کردن زندگی درهرعمل وفکروگفته است . زندگی دراین ادیان ، قربانی کردن خود ، درسراسر اعمال وافکارواحساسات برای الله هست . گرانیگاه فرهنگ ایران ، درست وارونه این میباشد . خدا ، ازهیچ جانی ، قربانی نمیخواهد ، بلکه خودش را به هرجانی ، هدیه میدهد ( دهش میکند ) تا با گسترش گوهرخدائیش، بـزید ، و خود را بیافریند( به خود شکل بدهد ، خود را زیباسازد ) ، زیبائی را در اندیشه وگفتاروکردارش ، نقش کند . خدا، شیرابه و خون (= رنگ) یا اصل رنگارنگ زندگیست که هدیه داده میشود ، تا ازهمه جانها ، نقشها ورنگهای زیبا پدیدارشود .

دیگردیسی ِجان(= اخو، فرن ، هوپری) ، خود آفرینی است . هرتخمی ( اخو یا ارتا یا فرن یا هوپری ) که اصل جان انسانست ، به خود، « نقش میدهد » ، به « خود ، صورت میدهد » . خالق واحدی دراین فرهنگ نیست . هرتخمی یا « اخو» یا « اصل جانی» ، ازنقشی به نقشی دیگر، روانست . درنقش دیگرشدن ، می تازد ، یعنی روان میشود ، موج میزند ، تازه میشود ( تاختن وتازه شدن) . به عبارت دیگر، خدا ، چیزی جز« اصل همیشه نقش تازه شونده » درهمه تخم ها ، درهمه جانها نیست . هرجانی ، خود را درگستردن ، درنقش دادن به خود ، میآفریند . یا به عبارت دیگر، خدا که مجموعه تخمها واصل زیبائی ( هوپری= هوچهره) ست ، دربه خود نقش دادن در تک تک تخمها ، خود را درهزاران نقش می نماید . درهمه تخمها ، نقش وصورت و رنگ وچهره میشود ، تا گیتی ، مجموعه پیدایش زیبائیها درنقش ها ورنگها وپیکرها بشود . آنچه درتخم ها ، خدائیست ، درنقش شدن ، درصورت یافتن ، پرستیده میشود . « پرستیدن » ، چنانکه درپیش آمد ، درفرهنگ ایران ، معنای « تعظیم » ندارد . انسان درپرستیدن این نقشهای خدا درهرانسانی ، به عظمت خدا درهرانسانی ، گواهی نمیدهد ، بلکه پرستیدن به معنای « شادونیتن » است ( هزوارش ، یونکر) . شادونین ، یعنی شاد شدن وشاد کردن ، یعنی خوشی وسعادت یافتن و خوشی وسعادت بخشیدن . « نقش = صنم = بت » را پرستیدن ، این معنا را نداشته که انسان ، با اعتراف به عظمت آن خدا ، به حقارت وناچیزی وناتوانی وجهل وتاریکی خود ، گواهی بدهد . بلکه شادی وخوشی ازاین می یابد که خدا وحقیقت واصل ، به همه نقش ها تحول می یابد ، و انسان میتواند با خدا وحقیقت واصل، درهمه چیزها ، بی هیچ واسطه ای ،انبازشود وبا آن بیامیزد ، واین انبازشدن ، شادی وخوشی وسعادتست و نامش « پرستیدن = شادونیتن » است . دیگردیسی هرجانی( اخو، فرن ، هوپری) به نقشها ودیگرگونیها ، خود آفرینی است . هرتخمی ( اخو یا ارتا یا فرن یا هوپری ) که اصل جان انسانست ، به زیبائی گوهری خود « نقش میدهد » ، به « خود ، صورت میدهد » ، خود را میگسترد . انسان، این گوهر خدائی خود را ، درمی یابد که اصل یقین ازخودش هست .

ازخود، یقین داشتن ، به خود ، اعتماد داشتن ، با پذیرش « اخو=axv = ahv= ahvra» به کردار« جان یا اصل جان » درانسان ، نهاده میشود . رد پای این اندیشه بزرگ، بارها درشاهنامه باقی مانده ، ولی معمولا، نادیده گرفته میشود، چون این پدیده ، به عمد، به حاشیه رانده شده است . این « یقین تزلزل ناپذیر انسان به خود» ، قرین وجفت با زمان ، یا « گردش روزگار= تحولات زمان » هست . درفرهنگ ایران، هر انسانی خودش تواناست که از دگرگونیهای زمان در گیتی بیاموزد ، و نیاز به هیچ مرجع دیگری دربینش ندارد . آنچه را از دیگران وازپیشینیان میآموزد، باید با حواس خودش ازنو بیازماید و این حواس وخردخودش هست که مرجع نهائیست . معرفتی ، برترین ارزش را دارد که انسان ، خودش ازتحولات گیتی، یافته باشد . به عبارت دیگر ، گردش روزگاریا تحولات زمان ، تنها آموزگار انسان شمرده میشود . خرد انسان با اندیشیدن دردیگرگون شویها ( تغییرات وتحولات ) ، رابطه مستقیم وبیواسطه با گیتی می یابد و به معرفت نیک وبد میرسد . انسان، یقین به خویشتن دارد که میتواند ، با تجربیات خودش ازتحولات اجتماعی، نیک وبد را بشناسد . بدین سان هیچ آموزگاری را جزهمین انبازشدن خرد خود با گردش روزگار، مرجع نهائی خود نمیداند . البته این اندیشه ، چنانکه فورا به چشم میخورد ، با شناخت پیامبران ( زرتشت ومحمد و… ) وسپس موبدان وعلمای دینشان ، به کردار آموزگار وبرترین مرجع دانش ، آشتی ناپذیر است ، و به همین علت نیز این اندیشه ، در دوره ساسانیان درداستانهای شاهنامه ، ازموبدان زرتشتی به کناررانده شده و حاشیه ای وفرعی گردیده است ومحتوای اصلیش را از دست داده است . این اندیشه ، معرفتی را که انسان خودش درجستجوی مستقیم وآزمایشهای خود درارتباط با تحولات گیتی واجتماع و تاریخ و تفکرمی یابد ، برترین ارزش ومیزان میداند . روزگار وزمان وگیتی ، برای انسان ، کتاب نیستد تا بینش را در« کتاب تکوین » بخواند . چون « نوشته » درآن روزگار، معنای « اندیشه یا پدیده تغییرناپذیر» داشته است . چنانچه « سرنوشت » ، هیچگاه تغییرنمی پذیرد ، چون نوشته شده است . خدا ی ایران ، « کتاب نویس » نیست . چون خدای کتاب نویس ، خدائیست که همه چیزها را ازگشتن ، بازمیدارد . الله ، کتاب نویس است . خدای ایران، « ارتا فرورد= سیمرغ » ، ارتای تحول یاب است . هرروز، خدائی دیگرمیشود . پسوند « فرورد» ، « وَرتـَن » است که همان « گردیدن وگشتن » میباشد . ارتای خوشه ، تخم جان درهرانسانی است . فروهر، تخم این خدای خوشه است . درپهلوی، به « تغییرپذیر» « روچ وَرد= روز گرد » گفته میشود. ارتای فروهر، اصل تحول یابی ومتامورفوز درجان ( اخو)هرانسانی است . زمان یا روزگار، « گردش یا گشتن یا vartan» بود . درشاهنامه ، غالبا از« گردش روزگار» سخن میرود . گردیدن ، صفت گوهری زمان یا روزگاراست . ویکی ازمهمترین نیروهای ضمیر انسان یا جان انسان یا « اخو= axv» ، فروهر است که « اصل تحول دهنده = فرا + ورتن = فراگشت یا فراگرد » است . خدا، درهرانسانی، تخمیست که اصل گشتن یا شدنست ، نه کتاب نویس . انسان، ازهیچ کتابی که « اندیشه های تحول ناپذیرند که غایتشان باز داشتن اجتماع ازتحول است و تحول را تباهکارواصل فساد میداند » نمی آموزد ، بلکه با اندیشیدن خرد خودش دردگرگونیهای زمان ، به ارزشمندترین بینشها میرسد . این نیروی تحول یاب درانسان ، جفت وقرین با تحول درگیتی یا زمان میشود . درشاهنامه بارها می یابیم که دربحرانها واضطرابات :

نباید ترا پند آموزگار نگه کن ، بدین گردش روزگار

ازهمه مراجع بینش دراجتماع ودین و علم ، دست بکش و با خرد وجان خودت به « گردش روزگار= تحول زمان درگیتی » بنگرتا دربحرانها وهنگامهای اضطراری، بتوانی راه خود را بگشائی. دربحرانها واضطرارها ، معلوماتی که از مراجع دانش یاد گرفته ای ، بکار نمی آید ، بلکه باید با خردت با هنگام روبروشوی . همه آموزگارهارا کناربگذارو با جان وخرد خودت ، به دگرگونیها درگیتی که زمانست ، بنگرو بیندیش .

کسی کش خرد باشد آموزگار نگه داردش، گردش روزگار

حتا انوشیروان زرتشتی ، چنانچه درقابوس نامه میآید ، برغم ایمانش به زرتشت ، بیاد این اصل مهم فرهنگی درایران میافتد :

« تاروز وشب آینده است ورونده ، ازگردش سالها، شگفت مدار» « هرکه روزگاراورا دانا نکند ، در آموزش او هیچکس را رنج نباید برد که رنج او ضایع گردد » . یا ناصرخسرو مذهبی ، برغم آنکه ایمان به آموزگاربودن الله دارد فراموش میکند و میگوید :

مرا این روزگار ، آموزگارست
کزین به نیست مان آموزگاری

البته این افراد با درکنارهم نهادن اندیشه فرهنگی که در روان آنها ریشه ژرف دارد و مرجعیت الهی در دینشان ، احساس تضاد آنهارا ازهم ، ازدست داده اند . این اندیشه بنیادی، به سیمرغ یا ارتای خوشه یا ارتای فرورد بازمیگردد که خودش ، تخم (= اخو) آتش، یا اصل جان هرانسانیست ، و اصل پـُری وسرشاری است که کشش به خود گستری را درهمه انسانها افشانده است . و همین خداهست که درشاهنامه به فرزندش زال ، میگوید :

مگر کاین نشیمت نیاید بکار یکی آزمایش کن از روزگار

درتو ، تخم من ، « اخو= فرن = ارتا » هست که اصل قائم بذات میباشد ، چون سرشازو پـُراست ، کشش به خود گستری درجهان دارد . ویژگی گوهری این « اخو» ، « گستاخی = vistaaxv vista-uva » و فرّخی « farr-axv » و فراخی fraa-uva و اوستاخی « » و سرشاری وفوران » است.

هما و سیمرغ و سمندرو ققنوس و رُخ و شهباز همه نام های یک خدای هخامنشی(ایرانی) هستند که در نقاط گوناگون به این خدا داده شده اند . پرسیده میشود که چرا« خدا» با « مرغ » اینهمانی داشته است ؟ چرا این خدا ، مرغ هست ؟ چون « مـُرغ » که دراصل « مـر+ غه=gha +mere » هست به معنای « جایگاه ِ رستاخیز= جای اصل ازنوشوی = جای اصل ازنوزائی » است .

سیمرغ هرگز نیست نمیشود او از جنس آتش است و با بالهای خود آتش میافروزد ، تا خودش را بسوزاند و درگرما ، تحول بدهد و ازنو زاده شود . باد، اصل نوزائی و نو آفرینی درتحول دادنست.

گر چه با هچوم دشمن و اشغال ایران تغییراتی بزرگ ایجاد شد اما فرهنگ سیمرغ هنوز وجود دارد رام فرزند سیمرغ است و همچنان زندگی (رام) وجود دارد ، سیمرغ نیز در لایه های پنهان جامعه و به مدد مذهب شیعه وجود دارد و قابل جدا سازی نیست.

دوست داشتن همه رنگها، شادی و رقص بخشی از وجود هر ایرانی است، به همین دلیل حتی مداحان هم این روزها آثارشان به پاپ و راک شباهت دارد و بیشتر از گریاندن، انرژی و تحرک را در میان جوانان پخش میکنند .

برنامه های آموزشی مذهبی کمدی (استند آپ کمدی) ویژه ایرانیان است که وارد دیگر کشرو ها شده است. یکی از استند آپ کمدین های مشهور جناب قرائتی هستند و فهمیدن آموزش دینی به سبک سنتی جواب نمیدهند این مردم با خنده و خندیدن و شاد بودن بیشتر یاد میگیرند

- - , .

گفتگوی هم میهن...
ما را در سایت گفتگوی هم میهن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان fhammihan بازدید : 107 تاريخ : جمعه 23 بهمن 1394 ساعت: 1:01