گفتگوی هم میهن

متن مرتبط با «شیطان» در سایت گفتگوی هم میهن نوشته شده است

بازگشت شادمهر به ایران با دختر شیطان و از راه بالیوود؟

  • بازگشت شادمهر به ایران با دختر شیطان و از راه بالیوود؟ شادمهر عقیلی خواننده ای که بیش از یک دهه و نیم است ایران را ترک کرده و فعالیت هنریش را در ایالات متحده دنبال میکند ممکن است بعد از مدتها با یک پروژه سینمایی ایرانی-هندی مجددا حضور در مارکت هنری داخل را تجربه کند. احتمال حضور شادمهر عقیلی در فیلم دختر شیطاندر صورت موافقت سازمان سینمایی برای بازی شادمهر عقیلی در پروژه ایران-هند “دختر شیطان” یا “سلام بمبئ۲″، دست اندركاران پروژه با شادمهر عقیلی وارد مذاكره خواهند شد تا یكی از نقش های اصلی این فیلم را بازی كند.“دختر شیطان” به نویسندگی و كارگردانی قربان محمدپور محصول مشترك سینمای ایران و بالیو,بازگشت,شادمهر,ایران,دختر,شیطان,بالیوود؟ ...ادامه مطلب

  • امریکا شیطان بزرگ است یا فرشته بزرگ چرا؟

  • پاسخ : امریکا شیطان بزرگ است یا فرشته بزرگ چرا؟ امریکا دو رژیم خطرناک را در غرب و شرق ایران نابود کرد که اگر الان وجود می داشتند ایران با بحران امنیتی مواجه می شد Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • رمان ناجی شیطان | حدیث عیدانی

  • رمان ناجی شیطان | حدیث عیدانی مقدمه : مواج خروشان نگاهش ، می لرزاند سادگی روحم را...وسوسه ی لمس شیرینی گناهش ، متزلزل می کند وجودم را...خنده های بی قیدش ، کیش که هیچ! مات می کند دنیایم را...اما من ، ترنم انصاری!می ایستم در برابر شیطان جا خشک کرده در نگاهت!من! خدا پرستت می کنم وخود! قبله گاه شبانه ات خواهم شد!...به نام آنکه اگر حکم کند ما همه محکومیمناجی شیطانترنم انصارییعنی صدای قلبم مثل طبل توی گوشم می پیچید... دیگه از استرس می خواستم خودمو خیس کنم ...با شک و تردید برگه م و به مراقب دادم ...بالاخره یه گندی زدم دیگه...وقتی از جلسه خارج شدم پریا و الهه که دو تا از بهترین دوستام بودن رو جلوی در ورودی دانشگاه دیدم که منتظرم واستادن...تا چشم الهه بهم خورد جوری با اون هیکل گوشتالوش به سمتم خیز برداشت که من توی راه رفتن ناخواسته پام لیزخورد و با کله رفتم توی شکم یه نفر ...ای الهی بترکی الهه ی هرکول...هرچی پوشه و جزوه و دفتر دست طرف بود افتاد روی زمین و کله ی مبارک بنده .....همونطور روبه روی من ایستاده بود و منم همونجور که خم شده بودم زمین رو نگاه می کردم و توی دلم به این الهه فحش می دادم.... توی اون شرایط پریا به دادم رسید....-استاد شکیبا ....واقعا ببخشید الان وسایلتون رو جمع می کنیم.... خودتون خوبید؟ طوریتون نشد؟و زود اومد طرف من و یه نیشگون از پهلوم گرفت که من تازه اون موقع به خودم اومدم و تونستم شرایط رو کمی تا حدودی بسنجم ....گفت استاد شکیبا؟...چی؟...شکیبا؟....واااا ااای من که بدبخت شدم...ترنم بیچاره شدی...این ترم افتادی رفت پی کارش...شکیبا یکی از اساتید ترنم کش دانشگاه بود..... البته اخلاقش بیشتر سگ پسند بود....من هنوز واستاده بودم و با دهن باز به شکیبا و پریا خیره شده بودم...پریای بدبخت داشت وسایل اوشون رو جمع می کرد....الهه هم که نمی دونم کدوم گوری بود ....از ترس من توی افق محو شده بود حتما...صدای جدی و محکم شکیبا رو شنیدم که به پریا گفت-خانم نمی خواد جمع کنید تا از این بدتر نشده بفرمایید!....-آخه استاد بذارین....-گفتم بفرمایید!آقا من به غرورم بر خورد اساسی.... دست پریا رو محکم گرفتم و در حالی که می کشیدمش جوری که شکیبا بشنوه گفتم-بیا بریممممممم ....ولش کن ...لیاقت کمک کردن نداره....نتونستم عکس العملش و ببینم اما زیادم حدس زدنش سخت نبود... حتما داشت اون دندونای سفی, ...ادامه مطلب

  • رمان ناجی شیطان | حدیث عیدانی

  • -اون مانتو فیروزه یمو یادته؟-آره آره...-تو چی ؟-من همون مانتوی عیدمو....-اوکی پس شب می بینمت... کاری باری نداری؟-نه عزیزم… بای...-بای...وقتی آماده شدم دوباره به صورتم تو آینه نگاه کردم…. خوشگل تر شده بودم ....با لبخند از اتاقم بیرون اومدم.... مامان:-الهی فدات بشمممممم…. چقدر ناز شدی....-خدا نکنه مامان جونم... مرسی....-خانم دخترم ناز بود…. ناز تر شده....خندیدم....-قربونت بابا جونم...آرین:-به مهراد سلام برسون...-باشه حتما...-برو دیگه... زیاد منتظر نذار بدبختو....-چشم… خداحافظ...از خونه که اومدم بیرون تو ماشین منتظرم بود…. در و باز کردمو سوار شدم....-سلام...با لبخند و چشایی که برق می زد نگام می کرد...-سلام به روی ماهت.... می خوای دیوونه ترم کنی خانومی؟با شیطنت گفتم:-نوچ... فقط دارم عاشق ترت می کنم!خندید...-باشه عزیزم.... هر بلایی که دوست داری سر این دل بیار!...-می دونی الان من که سوار ماشینت شدم فکر می کردم بم چی می گی؟!...-چی؟-داد می زدی و با اون اخمای ترسناکت بم نگاه می کردی و می گفتی تو حق نداری زیاد آرایش کنی...-ترنم ینی اینقدر من وحشتناکم؟!-مهراد بعضی وقتا خیلی ازت می ترسم.... چهرت خیلی جدیه فرض کن اخمم کنی ... حتی وقتی که علاقتوابراز می کنی هنوز اون جدیت همراهته....دستمو گذاشت رو دنده و دستش رو گذاشت رو دستم....-عزیزم اینو بدون تو همه اون لحظات که سرت داد زدم و اخم کردم بیشتر از همیشه دوست داشتم...-مهراد یادته اردو رفته بودیم شمال؟-آه آره...-من جوجه کبابا رو با دست خوردم یادته؟با صدای بلندی خندید...-اون موقع دوست داشتم بیام لپتو گاز بگیرم …جوجه ها رو که گاز می زدی لپت باد می کرد...-اما یادمه اخم کرده بودی...-اون مسئله ش جدا بود... پسرا داشتن سر هیکلت بحث می کردن....-مهراد من یه تصمیمی گرفتم ....ینی یه فکری کردم.....-چی؟-این که یه عقد مختصر بگیریم و به جای گرفتن جشن بریم سفر...-فکر نمی کنی خانوادت مخالفت کنن؟-اگه تصمیم جدی منو تو رو ببینن چیزی نمی گن...-من که حرفی ندارم …اما تو چرا عروسی رو نمی خوای؟!... بعدشم سفر می برمت...-راستش که درست فکر می کنم می بینم جشن عروسی فقط برای آدم خستگی میاره...-هر جور خانمم بخواد… موافقم....و دستم رو بیشتر فشرد…. یه گوشه ای ماشین و پارک کرد....-پارسا اینا رسیدن...-از کجا می دونی؟-ماشینش اون ور خیابون پارک شده...از ماشین که پیاده ش, ...ادامه مطلب

  • رمان ناجی شیطان | حدیث عیدانی

  • رمان ناجی شیطان | حدیث عیدانی مقدمه : مواج خروشان نگاهش ، می لرزاند سادگی روحم را...وسوسه ی لمس شیرینی گناهش ، متزلزل می کند وجودم را...خنده های بی قیدش ، کیش که هیچ! مات می کند دنیایم را...اما من ، ترنم انصاری!می ایستم در برابر شیطان جا خشک کرده در نگاهت!من! خدا پرستت می کنم وخود! قبله گاه شبانه ات خواهم شد!...به نام آنکه اگر حکم کند ما همه محکومیمناجی شیطانترنم انصارییعنی صدای قلبم مثل طبل توی گوشم می پیچید... دیگه از استرس می خواستم خودمو خیس کنم ...با شک و تردید برگه م و به مراقب دادم ...بالاخره یه گندی زدم دیگه...وقتی از جلسه خارج شدم پریا و الهه که دو تا از بهترین دوستام بودن رو جلوی در ورودی دانشگاه دیدم که منتظرم واستادن...تا چشم الهه بهم خورد جوری با اون هیکل گوشتالوش به سمتم خیز برداشت که من توی راه رفتن ناخواسته پام لیزخورد و با کله رفتم توی شکم یه نفر ...ای الهی بترکی الهه ی هرکول...هرچی پوشه و جزوه و دفتر دست طرف بود افتاد روی زمین و کله ی مبارک بنده .....همونطور روبه روی من ایستاده بود و منم همونجور که خم شده بودم زمین رو نگاه می کردم و توی دلم به این الهه فحش می دادم.... توی اون شرایط پریا به دادم رسید....-استاد شکیبا ....واقعا ببخشید الان وسایلتون رو جمع می کنیم.... خودتون خوبید؟ طوریتون نشد؟و زود اومد طرف من و یه نیشگون از پهلوم گرفت که من تازه اون موقع به خودم اومدم و تونستم شرایط رو کمی تا حدودی بسنجم ....گفت استاد شکیبا؟...چی؟...شکیبا؟....واااا ااای من که بدبخت شدم...ترنم بیچاره شدی...این ترم افتادی رفت پی کارش...شکیبا یکی از اساتید ترنم کش دانشگاه بود..... البته اخلاقش بیشتر سگ پسند بود....من هنوز واستاده بودم و با دهن باز به شکیبا و پریا خیره شده بودم...پریای بدبخت داشت وسایل اوشون رو جمع می کرد....الهه هم که نمی دونم کدوم گوری بود ....از ترس من توی افق محو شده بود حتما...صدای جدی و محکم شکیبا رو شنیدم که به پریا گفت-خانم نمی خواد جمع کنید تا از این بدتر نشده بفرمایید!....-آخه استاد بذارین....-گفتم بفرمایید!آقا من به غرورم بر خورد اساسی.... دست پریا رو محکم گرفتم و در حالی که می کشیدمش جوری که شکیبا بشنوه گفتم-بیا بریممممممم ....ولش کن ...لیاقت کمک کردن نداره....نتونستم عکس العملش و ببینم اما زیادم حدس زدنش سخت نبود... حتما داشت اون دندونای سفی, ...ادامه مطلب

  • رمان ناجی شیطان | حدیث عیدانی

  • -اون مانتو فیروزه یمو یادته؟-آره آره...-تو چی ؟-من همون مانتوی عیدمو....-اوکی پس شب می بینمت... کاری باری نداری؟-نه عزیزم… بای...-بای...وقتی آماده شدم دوباره به صورتم تو آینه نگاه کردم…. خوشگل تر شده بودم ....با لبخند از اتاقم بیرون اومدم.... مامان:-الهی فدات بشمممممم…. چقدر ناز شدی....-خدا نکنه مامان جونم... مرسی....-خانم دخترم ناز بود…. ناز تر شده....خندیدم....-قربونت بابا جونم...آرین:-به مهراد سلام برسون...-باشه حتما...-برو دیگه... زیاد منتظر نذار بدبختو....-چشم… خداحافظ...از خونه که اومدم بیرون تو ماشین منتظرم بود…. در و باز کردمو سوار شدم....-سلام...با لبخند و چشایی که برق می زد نگام می کرد...-سلام به روی ماهت.... می خوای دیوونه ترم کنی خانومی؟با شیطنت گفتم:-نوچ... فقط دارم عاشق ترت می کنم!خندید...-باشه عزیزم.... هر بلایی که دوست داری سر این دل بیار!...-می دونی الان من که سوار ماشینت شدم فکر می کردم بم چی می گی؟!...-چی؟-داد می زدی و با اون اخمای ترسناکت بم نگاه می کردی و می گفتی تو حق نداری زیاد آرایش کنی...-ترنم ینی اینقدر من وحشتناکم؟!-مهراد بعضی وقتا خیلی ازت می ترسم.... چهرت خیلی جدیه فرض کن اخمم کنی ... حتی وقتی که علاقتوابراز می کنی هنوز اون جدیت همراهته....دستمو گذاشت رو دنده و دستش رو گذاشت رو دستم....-عزیزم اینو بدون تو همه اون لحظات که سرت داد زدم و اخم کردم بیشتر از همیشه دوست داشتم...-مهراد یادته اردو رفته بودیم شمال؟-آه آره...-من جوجه کبابا رو با دست خوردم یادته؟با صدای بلندی خندید...-اون موقع دوست داشتم بیام لپتو گاز بگیرم …جوجه ها رو که گاز می زدی لپت باد می کرد...-اما یادمه اخم کرده بودی...-اون مسئله ش جدا بود... پسرا داشتن سر هیکلت بحث می کردن....-مهراد من یه تصمیمی گرفتم ....ینی یه فکری کردم.....-چی؟-این که یه عقد مختصر بگیریم و به جای گرفتن جشن بریم سفر...-فکر نمی کنی خانوادت مخالفت کنن؟-اگه تصمیم جدی منو تو رو ببینن چیزی نمی گن...-من که حرفی ندارم …اما تو چرا عروسی رو نمی خوای؟!... بعدشم سفر می برمت...-راستش که درست فکر می کنم می بینم جشن عروسی فقط برای آدم خستگی میاره...-هر جور خانمم بخواد… موافقم....و دستم رو بیشتر فشرد…. یه گوشه ای ماشین و پارک کرد....-پارسا اینا رسیدن...-از کجا می دونی؟-ماشینش اون ور خیابون پارک شده...از ماشین که پیاده ش, ...ادامه مطلب

  • اهداف شیطانی ، پشت پرده توصیه های امنیتی اشتباه

  • اهداف شیطانی ، پشت پرده توصیه های امنیتی اشتباه اهداف شیطانی ، پشت پرده توصیه های امنیتی اشتباهدیسنا - وب سایت خبری و آموزشی شرکتها و محصولات آنتی ویروسحتمآ شما هم در بحثهایی که درباره امنیت سیستمهای کامپیوتری و موبایل ، ویروسها و آنتی ویروس بوده شرکت داشته و یا بازدیدکننده فرومها و گروه های مجازی که درباره آنتی ویروس و امنیت سایبری هستند بوده اید و با عبارات زیر روبرو شده اید :- آنتی ویروس لازم نیست .- آپدیت ویندوز لازم نیست .- بروزرسانی برنامه ها و مرورگرها لازم نیست .- آپدیت ویندوز سیستم را سنگین و خراب میکند .- فقط این ضد ویروسها خوب هستن .- آنتی ویروس خود میکروسافت بهترین گزینه است .- مگه میخوایی چکار کنی ؟ برو این سایت این ضد ویروس رو دانلود و نصب کن .- مگه فایل و اطلاعات مهم داری که بخوایی ی ضد ویروس خوب و با کیفیت بگیری .- همه ضد ویروسها یکی هستن و با هم فرق ندارن .- بیا این لایسنس برو حالش رو ببر .- ویروس و تهدیدی برای سیستم عاملهای اندروید و اپل مکینتاش و iOS وجود ندارد .- ویروسها قادر به نفوذ و ضربه زدن به سیستم عاملهای اندروید و اپل مکینتاش نیستند .و موارد مشابه . . . . .حال سوال این است ، چرا برخی اشخاص و شرکتها توصیه ها و پیشنهاداتی را بیان میکنند که مشخصآ بر خلاف توصیه های شرکتهای های بزرگ و معتبر فناوری و متخصصین خبره و متعهد حوزه امنیت سایبری است ؟هدف آنها از ارائه نظرات و توصیه های اشتباه و نادرست چیست ؟بررسی سوابق و فعالیتهای اشخاصی که همچین توصیه ها و پیشنهادات نادرستی را میدهند ، باعث دسته بندی آنها به صورت زیر می شود :- کاربران آماتور و عادیتعدادی از این اشخاص کاربران آماتور و عادی هستند و بدون داشتن دانش و آگاهی کافی و درست ، صرفآ راهنمایی ها و اطلاعات اشتباهی که به آنها داده شده را برای دیگران بازگو میکنند .- کسب و کارهای کثیفولی طیفی از اشخاصی که توصیه های و پیشنهادات نادرست میکنند ، اهداف خاصی دارند .این اشخاص با خساراتی که به فایلها ، سیستمها و اطلاعات کاربران وارد میشود ، کسب درآمد میکنند .- هکرها و خلافکاران سایبرینقش خلافکاران سایبری در انتشار توصیه های امنیتی اشتباه و نادرست را نباید نادیده گرفت .عدم رعایت موارد امنیتی و استفاده از محصولات آنتی ویروس جعلی و تقلبی " Fake AV " و یا محصولات آنتی ویروس فاقد کیفیت مناسب که عمدتآ نیز تبلیغات, ...ادامه مطلب

  • دفاعیات شیطان ، من خیر محضم !

  • از آن جا که سرچشمه همه شرور و بدى ها شیطان است و شیطان سمبل ظلم، دروغ، تمرّد و تکبر در برابر حق است، قرآن کریم لعنت الهى را از ابلیس و شیطان آغاز نموده است، چرا که او نخستین متمردى بود که از دستور الهى در سجده بر آدم سرپیچى نمود و مشمول لعن ابدى گردید; (و انّ علیک لعنتى الى یوم الدین)ص/۷۸لعنت من تا روز قیامت بر تو ـ شیطان ـ است.آیات فراوانى درباره دورى شیطان از پیشگاه خداوند و رحمت او وجود دارد، البته شایسته توجه است همان گونه که علت رانده شدن شیطان تمرد و سرپیچى از دستور الهى و تکبر در برابر حق بوده، هر کسى خواه از جن یا انس، ویژگى هاى شیطان را داشته باشد، با شیطان تشابه پیدا مى کند و شاید از این جهت گفته شده: «شیاطین جن و انس».بنابراین هر کسى در شرور و بدى غوطهور شود چهره شیطانى به خود مى گیرد و حکم لعن و رانده شدن از درگاه الهى او را در برمى گیرد و همان گونه که شیطان از درگاه الهى رانده شد، انسانى که از ویژگى هاى شیطانى برخوردار باشد مورد لعن الهى قرار مى گیرد.Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دوره گر دی با کلید واژه شیطان

  • شاید هم این دکتر با امام زمان در ارتباط باشه و ما ندانیم.شاید هم خود امام زمان باشه که قرااره دوباره از طرف خدا (رهبر مقدس) بر ما نازل بشه.زمین هیچگاه از حجت خدا خالی نمیماند.Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تجاوز گروهی سعید و دوستان به پسر نوجوان در خلوتگاه شیطان!

  • تجاوز گروهی سعید و دوستان به پسر نوجوان در خلوتگاه شیطان! پسر نوجوان زمانی که در شبکه اجتماعی بی‌تالک با یک پسر آشنا شد، نمی‌دانست که قربانی چه نقشه سیاهی خواهد شد. بلیت‌های رایگان استخر بهانه‌ای بود تا پسر جوان این نوجوان ١٦ ساله را به خلوتگاه شیطانی خودش و سه دوست دیگرش بکشاند.به گزارش پايگاه خبري «تيک» (TIK.ir)؛ ماجرا به بهمن‌ پارسال برمی‌گردد؛ درست از زمانی که نوجوان ١٦ ساله دچار کابوس‌های شبانه شد و روز‌به‌روز افسرده‌تر شد. از همان زمان بود که خانواده این نوجوان سعی کردند متوجه مشکلات روحی که برای پسرشان به‌وجود آمده بود شوند؛ اما این پسر مهر سکوت بر لبانش زده بود و حرفی نمی‌زد و حالش روز‌به‌روز بدتر می‌شد. تا اینکه به خاطر فشارهايي از ناحيه دست دچار رعشه شد، پزشکان اعلام کردند كه اين علایم ناشي از فشار رواني است.هنوز هیچ‌کس نمی‌دانست که این پسر قربانی چه سرنوشت شومی شده است. تا این‌که او را نزد یک روانشناس بردند و درنهایت راز یک جنایت سیاه فاش شد. این پسر درنهایت گفت که ٤ نفر او را به خلوتگاه شيطاني كشانده‌اند و با تهديد چاقو و شكنجه به او تجاوز كرده‌اند. فاش شدن همین موضوع باعث شد تا خانواده پسر نوجوان بلافاصله راهی دادسرا شوند و از ٤ متجاوز شکایت کنند. وقتی کار به شکایت کشید قربانی ابتدا ادعا کرد که يك روز هنگام رفتن به باشگاه ورزشي، ٤ موتورسوار سد راه او شده و با تهديد وي را به خانه‌اي حوالي جنوب تهران برده‌ و پس از آن با تهديد وي را مورد آزار و اذيت قرار داده‌اند.اما حقیقت ماجرا چیز دیگری بود که این پسر نوجوان وقتی در مقابل آرش سیفی، بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران قرار گرفت آن را فاش کرد.او گفت: «با پسر متجاوز در بی‌تالک آشنا شده بودم. او ادعا می‌کرد كه در يك باشگاه ورزشي كار مي‌كند و به واسطه شغلش مي‌تواند برايم بليت استخر بگيرد. همین باعث ارتباط بیشتر ما شد و هر روز با هم چت می‌کردیم. در اين مدت سعید خيلي از خودش تعريف مي‌كرد و مي‌گفت اگر با كسي رفيق شود، برايش سنگ تمام مي‌گذارد. من هم کم‌کم به او اعتماد کردم و به اصرار سعید با هم قرار ملاقات گذاشتیم. سعید می‌گفت تاریخ بلیت‌هایی که برایم تهیه کرده است، می‌گذرد و هرچه زودتر باید همدیگر را ببینیم تا بلیت‌ها را به من بدهد. برای همین با او حوالي جنوب غرب تهران قرار ملاقات گذاشتم. وقتی سر قرار رفتم او , ...ادامه مطلب

  • اینکه دیگه شیطان رو بیچاره کرد !

  • پاسخ : اینکه دیگه شیطان رو بیچاره کرد ! کاش حجاج محترم، فردا روزی که از حج برمیگردند، یادشان نرود که شیطان را سنگ زدند و دوباره با او رفیق نشوند __________________آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند....از درد سخن گفتن و از درد شنیدن/ با مردمِ بی درد ندانی که چه درد است Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وجود شیطان در شکم یک زن باردار!+عکس

  • وجود شیطان در شکم یک زن باردار!+عکس فردی دیگر در جواب کاربر می نویسد خدایان هندو در سمت راست تصویر مشاهده می شوند.یکی دیگر می نویسد موجود عجیب و غریب دیده می شود.همانطور که در عکس سونوگرافی این زن حامله مشاهده می کنید یک تصویر عجیب و ترسناک در آن وجود دارد که شبیه شیطان در تخیلات ما انسان هاست.شاید باورکردنی به نظر نرسد ولی اگرچه در وهله اول وقتی به این عکس نگاه می نمایید مانند خیلی از تصاویر سونوگرافی با بچه ای داخل رحم مواجه می شوید اما وقتی با کمی دقت به عکس خیره می شوید در گوشه سمت راست تصویر با شیطانی مواجه می شوید که در سونوگرافی خانم ظاهر شده است.این عکس بوسیله یکی از کاربران در سایت Imgur قرار گرفته است و در توضیح ان جمله”تصویری از سونوگرافی دوستم”نوشته شده است.یکی از کاربران با گذاشتن نظری در این باره می نویسد:”ایا کسی شیطانی در سمت راست این تصویر می بیند؟فردی دیگر در جواب کاربر می نویسد خدایان هندو در سمت راست تصویر مشاهده می شوند.یکی دیگر می نویسد موجود عجیب و غریب دیده می شود.شیطان عجیب و غریبی است.این عکس عجیب تابحال 500 هزار بار توسط کاربران بازدید شده است.منبع: پارسینه This entry passed through the Full-Text RSS service - if this is your content and you're reading it on someone else's site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers., ...ادامه مطلب

  • چرا باید یک کتاب شیطانی در مدارس تدریس شود؟

  • نوشته اصلي بوسيله asrin2570 اسم کتابش چی بوده؟ دنیای سوفی (به نروژی: Sofies verden)، یک رمان فلسفی اثر یوستین گردر نویسنده نروژی است که چاپ اوّل آن در سال ۱۹۹۱ میلادی در نروژ منتشر شد. این اثر داستانی است که تاریخ فلسفه را به زبان ساده برای نوجوانان تشریح می‌کند. این کتاب تاکنون به ۵۴ زبان برگردانده شده و علاوه بر نوجوانان، توجه بزرگ‌سالان را هم به‌خود جلب کرده‌است. از روی کتاب دنیای سوفی فیلم و بازی رایانه‌ای به همین نام ساخته شده‌است. این کتاب را نخستین بار حسن کامشاد به فارسی ترجمه و نشر نیلوفر منتشر کرده‌است. چهار ترجمهٔ دیگر از این کتاب و نسخه‌ای با خط بریل برای نابینایان و نسخه‌ای صوتی از آن نیز منتشر شده‌است. داستانداستان در مورد دختری به نام سوفی است که در آستانه پانزده سالگی نامه‌های جالب و نوارهای ویدئویی از شخصی به نام آلبرتو ناکس دریافت می‌کند که در آنها سؤالات جالبی مانند جهان چگونه پدید آمده‌است؟ که آغاز گر راه آموزش تاریخ فلسفه‌است، مطرح می‌کند. این نامه‌ها در ابتدا مطالبی در خصوص یونان باستان، سقراط و سؤالات اساسی زندگی بشری را عنوان می‌کند. پس از دریافت چند نامه سوفی و آلبرتو یکدیگر را ملاقات می‌کنند. موضوع صحبت‌های آنان عمدتاً نظریات فلاسفۀ یونان باستان، امپراتوری روم، قرون وسطی، رنسانس، عصر روشنگری، و موضوعاتی چون انقلاب‌های بزرگ و تا مسائل امروز بشری است. داستان به صورتی جذاب است و سعی می‌کند در ضمن داستان، تاریخ فلسفه را به‌صورت طبقه‌بندی شده به خواننده آموزش دهد؛ همچنین در داستان وقایعی اتفاق می‌افتد که خواننده را تشویق به ادامۀ رمان می‌کند. خودکشی دختر ۱۵ سالهپدر یکی از دانش‌آموزان یکی از مدارس غیرانتفاعی دخترانه ادعا کرده است که او کتاب دنیای سوفی را بنا به درخواست دخترش،آیسان، به پیشنهاد معلم فلسفه‌ی مدرسه خریداری کرده و دخترش پس از خواندن این کتاب با پرت کردن خود از ساختمان ۶ طبقه خودکشی کرده است. This entry passed through the Full-Text RSS service - if this is your content and you're reading it on someone else's site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها