مقالات شمس تبریزی

ساخت وبلاگ
مقالات شمس تبریزی
مقالات شمس تبریزی، مجموعه‌ای از سخنان و حکایات نغز و دلپذیر است که در دوران اقامت شمس تبریزی در قونیه (از سال ۶۴۲ تا ۶۴۳ و پس از غیبتی کوتاه از سال ۶۴۴ تا ۶۴۵ قمری) بر زبان وی جاری شده، و پس از او توسط مریدان مولانا جلال‌الدین محمد بلخی به‌صورت یادداشت‌هایی پراکنده جمع‌آوری گردیده‌است. از گسیختگی و بریدگی عبارات و مطالب پیداست که این کتاب را شمس‌الدین خود تألیف نکرده بلکه همان یادداشت‌های روزانهٔ مریدان است که با کمال بی‌ترتیبی فراهم نموده‌اند.

به نوشتهٔ بدیع‌الزمان فروزانفر: «میان مقالات شمس با مثنوی مولوی ارتباطی قوی موجود است و مولانا بسیاری از امثال و قصص و مطالب مقالات را در مثنوی خود مندرج ساخته‌است.» محمد خدادادی کتابی با عنوان «بازتاب اندیشه‌های شمس تبریزی در مثنوی مولوی» نگاشته‌اند و نتیجه گرفته‌اند که بسیاری از گفته‌ها و اندیشه‌های مولوی در مثنوی معنوی، انعکاس سخنان و اندیشه‌های شمس تبریزی در مقالات اوست.

شمس خود ننوشتن خویش را این گونه توضیح داده‌است: «من عادت نبشتن نداشته‌ام هرگز؛ سخن را چون نمی‌نویسم در من می‌ماند و هر لحظه مرا روی دگر می‌دهد».

مطالب موجود در مقالات شمس را می‌توان به چند بخش تقسیم نمود:

  • شخصیت و زندگی و خانواده شمس
  • رابطه شمس با مولانا
  • قصه‌ها و حکایات
  • یادکرد بزرگان
  • آموزه‌ها
شمس در ضمن سخنان خود، اشارات جالب توجهی دربارهٔ عارفان بزرگ معاصر و پیش از خود همچون بایزید بسطامی، جنید، شبلی، منصور حلاج، ابن عربی، شیخ اشراق، بهاءولد، اوحدالدین کرمانی و … و حتی خود مولانا داشته است که از جنبه‌های مختلف دارای اهمیت هستند.


بخش‌هایی از کتاب

  • گفتند: ما را تفسیر قرآن بساز.
گفتم: تفسیر ما چنان است که می‌دانید. نی از محمد! و نی از خدا! این «من» نیز منکر می‌شود مرا. می‌گویمش: چون منکری، رها کن، برو. ما را چه صداع (دردسر) می‌دهی؟ می‌گوید: نی. نروم! سخن من فهم نمی‌کند. چنان‌که آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لا غیر … یکی را هم او خواندی هم غیر او … یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من.
  • راست نتوانم گفتن؛ که من راستی آغاز کردم، مرا بیرون کردند.
اگر تمام راست گفتمی، به یکبار همه شهر مرا بیرون کردندی.
  • چون به سوی کعبه نماز می‌باید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند گرد کعبه حلقه کردند و سجود کردند. چون کعبه را از میان حلقه بگیری، نه سجود هر یکی سوی همدگر باشد؟
دل خود را سجود کرده‌اند.
  • زبان پارسی را چه شده است؟ بدین لطیفی و خوبی، که آن معانی و لطافت که در زبان پارسی آمده است و در تازی نیامده است.
گفتگوی هم میهن...
ما را در سایت گفتگوی هم میهن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان fhammihan بازدید : 185 تاريخ : جمعه 17 آذر 1396 ساعت: 8:25