*** یا محمد صلی الله علیه وآله وسلم ***

ساخت وبلاگ

سْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يس از امير المؤمنين صلوات اللَّه منقولست كه يس اسمى است از اسماى سيد انبياء و نيز محمد بن مسلم از امام محمد باقر عليه السّلام روايت كرده كه حضرت رسالت را دوازده اسم است از آن جمله در قرآن پنج اسم واقع شده محمد و احمد و عبد اللَّه و نون و يس و اينكه اهل البيت را آل يس ميگويند تاييد اين قول ميكند و بعضى از علما گفته‏اند كه يس از اسماى قرآنست و يا نامى است از نامهاى الهى و گويند كه اسم اينسوره است و حديث
ان اللَّه تعالى قرأ طه و يس قبل أن خلق السموات و الارض بالف عام
مقوى اين قولست و بعضى ديگر گفته‏اند كه سين اشارتست بسويت اعتدالية حضرت رسالت چه عدالت حقيقى مخصوص بآن جناب است و رايحه اينمضمون از قلب القرآن يس استشمام ميتوان نمود و بعضى ديگر بر آنند كه معنى او يا انسان است بلغت طى و در اصل يا انيسين بوده بجهة كثرة ندا اقتصار بر شطرى از آن نمود چنانچه در ايمن اللَّه كه من اللَّه و م اللَّه گويند و چون در كلام عرب گاهست كه كلمه را بحرفى تعبير مى‏كنند چنانچه در قد قلت لها قفى فقالت لى قاف يعنى وقفت يس محتمل است كه سين اشاره بكلمه سيد باشد و يا حرف ندا و حديث انا سيد ولد ادم مؤيد اينمعنى است و لهذا از ابو بكر وراق روايت كرده‏اند كه پس بمعنى يا سيد الاولين و الاخرين است يعنى اى بهترين جميع موجودات وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ بحق اين قرآن محكم و استوار از تطرق ببطلان و شايبه نقصان يا خداوند حكم يا ناطق بحكمه مانند حى و ميتواند بود كه وصف بصفت متكلم باشد يعنى كلام خداوند حكيم يا حكم كننده بحق ميان جميع عالميان كه إِنَّكَ بدرستى كه تو بى شك و شبهه لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ از جمله آن كسانى كه تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج‏7، ص: 429
فرستاده شده بوده‏اند عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ بر راه راست اين صله مرسلين است و مراد بآن توحيد و استقامت امور است كه بسبب آن بندگان را از ضلالت بسر حد هدايت ميرسانيدند و ميتواند بود كه جار و مجرور خبر بعد از خبر باشد يعنى بدرستى تو از جمله فرستادگانى و بر راه راستى مراد از ذكر صراط مستقيم نه تميز مرسلت بر طريق مستقيم از مرسلى كه نه باين صفت باشد زيرا كه هر مرسلى موصوفست بطريق مستقيم بلكه غرض جمع بين الوصفين است در نظم واحد كه آن وصف آن حضرت است برسالت و وصف بآنچه آمده از شريعت مستقيمه كانه قال انك لمن المرسلين الثابتين على طريق ثابت و ديگر آنكه تنكير در آن دالست بر آنكه او از ميان طرق مستقيمه بر طريقى قويم است كه بكنه وصف آن نميتوان رسيد و ميتواند بود كه حال باشد از ضميرى كه مستكن است در جار و مجرور يعنى از جمله پيغمبران مرسلى در حالتى كه ايشان بر طريق مستقيم بودند و اين قرآن تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ فرو فرستاده خداى غالبست و حفص بنصب لام ميخوانند كه مفعول مطلق فعل محذوف باشد يعنى فرستاده شده است قرآن فرستادن خداوندى كه قويست در ملك خود و ميتواند بود كه منصوب باشد بتقدير اعنى الرَّحِيمِ مهربان بر خلق خود و تو فرستاده شده لِتُنْذِرَ تا بيم كنى و بترسانى از عذاب ربانى قَوْماً ما أُنْذِرَ گروهى را كه بيم كرده نشده بودند پيش از اين زمان آباؤُهُمْ پدران نزديك ايشان بسبب دورى زمان فترت و ميتواند بود كه ما موصول باشد و مفعول دوم لتنذر يعنى تا بيم كنى ايشان را بآنچه بيم كرده شده بودند پدران ايشان در زمان عيسى عليه السّلام و يا آنكه ما مصدرية باشد اى انذارهم يعنى تا بيم كنى ايشان را همچون بيم كردن پدران پيشين ايشان كه در زمان انبيا بودند فَهُمْ غافِلُونَ پس ايشان بيخبرانند از صراط مستقيم و دين قويم و از آنچه متضمن انذار است از نزول عذاب اليم و عقاب جحيم و متعلق است بنفى بر تقدير معنى اول يعنى چون پدران ايشان بيم كرده نشده بودند پس بيخبر بودند يعنى عدم انذار سبب غفلت ايشان بود و بنا بر ثانى متعلق است به لتنذر يعنى تا بيم كنى ايشان را چه ايشان غافلانند كما تقول ارسلتك الى فلان لتنذره فانه غافل و چون كه علم الهى تعلق گرفته بود بآنكه اكثر ايشان بر اين صفت كفر خواهند مرد از اين جهت ميفرمايد لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ بدرستى كه راست شد گفتار ما بعذاب عَلى‏ أَكْثَرِهِمْ بر بيشتر ايشان يعنى قول لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ و هر گاه كه حال ايشان بما بر اين منوال باشد فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ پس ايشان ايمان نخواهند آورد و بر صفة كفر بمقر سفر خواهند رفت آورده‏اند كه ابو جهل بر جهل سوگند خورد كه اگر پيغمبر را در نماز به تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج‏7، ص: 430
بينند سر مبارك او را بشكنند روزى ديد كه آن حضرت نماز ميگذارد و سنگى بزرگ برداشت و نزد وى آمد چون دست بالا برد كه سنگ را بيندازد دست او در گردنش چنبر شد و سنگ بر دست او چسبيده شد و در
گردنش بماند و اين آيه نازل شد كه إِنَّا جَعَلْنا بدرستى كه ما كرديم فِي أَعْناقِهِمْ در گردنهاى ايشان أَغْلالًا غلها و بندها فَهِيَ پس آن غلها پيوسته شده إِلَى الْأَذْقانِ بزنخدان‏هاى ايشان بمرتبه كه نميتوانند كه سرها را بجنبانند فَهُمْ مُقْمَحُونَ پس ايشان سر در هوا ماندگانند و چشم بر هم نهادگان يعنى آنها را باز داشتيم چنانچه مغلولان از كارها بازداشته شوند و گويند كه قوم بنى مخزوم دست او را بجهد بسيار از گردن او جدا كردند مردى ديگر از بنى مخزوم گفت كه من بروم و بدين سنگ محمد صلّى اللَّه عليه و آله را هلاك كنم چون بنزديك آن حضرت آمد نابينا شد و پيغمبر را نميديد اما آوازش را ميشنيد بازگشت و گفت محمد را نديدم اما آوازش را ميشنيدم چون قصد وى كردم چيزى مانند شتر فحل ديدم كه آهنگ من كرد تا مرا فرو برد بعد از اين حال جبرئيل آمد و اين آيه آورد وَ جَعَلْنا و ما گردانيديم مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ در پيش روى ايشان سَدًّا بندى و حجابى وَ مِنْ خَلْفِهِمْ و از پس ايشان سَدًّا پرده و مانعى فَأَغْشَيْناهُمْ پس پوشانيديم چشمهاى ايشان را فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ پس ايشان نمى‏بينند چيزى را و قادر نيستند كه بر چپ و راست خود نگاه كنند و نظر در پيش و پس خود اندازند بدان كه مفسران را در اين هر دو آيه چند وجه ديگر هست يكى آنكه ضرب المثل است از براى كافرانى كه در كفر خود مصر بودند و بحجج بينه و دلائل واضحه نظر نميكردند و از غايت جحود و انكار بمرتبه رسيده بودند كه در مصالح عاجله و آجله خود التفاتى نمودند و در پس و پيش خود نگاه نميكردند تا عاقبت كار خود به بينند پس معنى آيه آنست كه ايشان در عدم التفات بحجج ظاهره و علامات باهره و در ملاحظه ننمودن اطراف و جوانب عواقب خود و در اعراض نمودن از آيات و بينات و دلائل مبينات مثل جماعتى‏اند كه غل در گردن داشته باشند و پس و پيش ايشان حايلى باشد و بواسطه آن نتواند كه پيش پاى خود را ببيند و در اطراف و جوانب خود نظر كنند دوم آنكه قرآن بجهت گرانى آن بر ايشان مثل اغلال است در اعناق ايشان و مانند سدى در پس و پيش ايشان كه منع ايشان نمايد از خضوع كردن و گردن نهادن براى استماع آن و تدبر و تفكر نمودن در آن چه اين مشركان چون كه بسبب غايت عناد و نهايت جحود و انكار قرآن بر ايشان شاق است و دشوار و بجهت آن استكبار نموده‏اند از آن و سركشى را شعار خود كرده و گردن كشى را دثار خود ساخته پس گويا كه آن غليست در گردن ايشان كه اصلا بجهت تواضع و خضوع كردن تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج‏7، ص: 431
را كج نمى‏كنند تا دلايل بينه را ملاحظه كنند و در اطراف خود نگاه نميكنند تا راه نجات را بنظر فكر در نظر آرند سوم آنكه مراد بآن وصف حال آخرت ايشانست از قبيل آيه إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ و ايراد آن بلفظ ماضى بجهت تحقق وقوع باشد و بنا بر اين معنى كلام بر حقيقت خود باشد چهارم آنكه اين معنى مخبر است از حال قريش كه هر گاه قصد ايذاى پيغمبر ميكردند استطاعت آن نداشتند كه بر وى نگرند چه جاى آنكه دستها را بگشايند و بايذاى او مشغول شوند چنان كه از ابن عباس منقولست كه روزى قريش با يكديگر گفتند كه هرگز نديديم خود را كه صبر كرده باشيم بر هيچ امرى مثل صبرى كه مينمايم بر آنچه از محمد بما ميرسد عاقلان ما را سفيه شمرد و پدران ما را دشنام داد و ما را عيب كرد و جماعت ما را متفرق ساخت و سب الهيه ما نمود و با اين همه وى را گذاشته‏ايم و او را هيچ نمى‏گوئيم پس با هم اتفاق كردند بر آنكه هر جا كه محمد را به بينيم هلاك كنيم و بهيچ باب دست از قتل او باز نداريم فاطمه را خبر شد بخدمت پدر آمد و قطرات عبرات بر صفحات و جنات روان كرد حضرت كه فاطمه را گريان ديد فرمود كه
ما يبكيك
اى جان پدر چه چيز ترا بگريه آورده است فاطمه گفت اى پدر بزرگوار
ان القوم عزموا على ان يقتلوك
قريش عزم جزم كرده‏اند بر گشتن تو حضرت فرمود كه باكى ندار و قدحى آب بياور تا سلاح الوضوء كه سلاح المؤمن است در پوشم و دره عصمت نماز در بر افكنم پس وضو بساخت و قدم در مسجد الحرام نهاد آن گروه از هيبت او چشم نگشادند و از مهابت او ديده بر هم نهادند سيد عالم قبضه سنگ ريزه برگرفت و در روى ايشان انداخت و فرمود كه
شاهت الوجود
يعنى زشت باد روهاى شما بر هيچ كس از آن سنگ ريزه‏ها چيزى نيامد مگر در روز بدر كشته شد
و حق سبحانه و تعالى بجهت قطع طمع پيغمبر از ايشان فرمود وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ و يكسانست بر ايشان أَ أَنْذَرْتَهُمْ بيم كنى ايشان را أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ يا بيم نكنى لا يُؤْمِنُونَ كه ايمان نخواهند آورد بجهت توغل ايشان در كفر و شرك و معنى تعلق علم الهى بعدم ايمان در اول سورة البقر سمت ذكر يافته و چون بر انذار ايشان نفعى مترتب نميشود از اين جهت حق سبحانه آن را مخصوص ساخت باهل ايمان و فرمود إِنَّما تُنْذِرُ جز اين نيست كه ميترسانى و بيم ميكنى بر وجهى كه منتفع به باشد مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ كسى را كه پيروى نمايد قرآن را و بسمع قبول مواعظ آن را بشنود وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ و بترسد از خداى بِالْغَيْبِ بآنچه از او پوشيده است از امور اخروى گويند مراد آنست كه بترسد از خداى در حال غيبت او از مردمان بر خلاف اهل نفاق و خلاف كه ظاهرا اظهار ايمان ميكنند و هر گاه كه از نظر مؤمنان تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج‏7، ص: 432
غايب ميشوند با ياران خود ميگويند كه إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ چون آن كسى كه تابع قرآنست و پيرو احكام آن از انذار تو ترسان است و هراسان فَبَشِّرْهُ پس مژده ده او را بِمَغْفِرَةٍ بآمرزش گناهان وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ و مزدى بزرگوار در آن جهان آورده‏اند كه بنو سليم بجناب رسالت مآب عرضكردند كه خانهاى ما از مسجد دور است رخصت باشد كه نزديك مسجد خانه گيريم حضرت فرمود دياركم فانما تكتب اثاركم در سراهاى خود باشيد كه نشان‏هاى پاى شما را كه بمسجد تردد ميكنيد مينويسند هر گاه كه راه دورتر باشد ثواب قدم بيشتر باشد چه در هر گامى ثوابى بر آن مترتب خواهد شد حق سبحانه بر مصداق قول پيغمبر خود آيه فرستاد كه إِنَّا نَحْنُ بدرستى كه ما نُحْيِ الْمَوْتى‏ زنده گردانيم مردگان را در روز بعثت يا دلهاى مرده را بهدايت وَ نَكْتُبُ و بنويسيم ما قَدَّمُوا آنچه از پيش فرستاده اند از اعمال صالحه و افعال طالحه و بر وفق آن مجازات دهيم وَ آثارَهُمْ و بنويسيم اثرهاى ايشان را يعنى نشانهاى اقدام ايشان را كه بمسجد ميروند پس هر خطوه مكفر خطبه خواهد بود و بهر قدمى از عناية لم يزلى رقمى بر صفحه احوال و صحيفه اعمال ايشان كشيده خواهد شد وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ و همه چيزها را از نيك و بد أَحْصَيْناهُ شمرده‏ايم و بيان كرده يعنى همه آن را مكتوب ساخته‏ايم فِي إِمامٍ مُبِينٍ در دفترى كه پيشواى روشن است يعنى لوح محفوظ كه سر دفتر جميع دفاتر است و آثارى كه بر آن منقش شده بتمادى روزگار تو مندرس نميشود بعضى بر آنند كه امام مبين صحيفه اعمال است كه اثر آن مندرس نميشود بعد از نزول اين آيه حضرت رسالت فرمود كه
ان اعظم الناس اجرا فى الصلاة ابعدهم اليها ممشى فابعدهم
يعنى بزرگترين مردمان در مزد نماز كسيست كه دورتر باشد راه آمدن ايشان بمسجد و بعد از آن كسى كه راه دورتر از او باشد جابر انصارى گفت كه چون اين سخن بشنيديم تمناى آن داشتيم كه خانهاى ما بيشتر دور باشد تا ثواب ما بيشتر باشد و بعضى گفته‏اند كه آثار اعم است از آنكه حسنه باشد چون عملى كه تعليم مردمان نمايند و يا وقفى كه بر مواضع خير كنند و يا صدقه جاريه چون پل و مسجد و رباط و يا سيئه باشد چون اشاعه بدعت و تاسيس ظلم چه حق سبحانه و تعالى همه را مينويسد و بحسب مناسب هر اثرى مكافات و مجازات خواهد داد بعد از آن حقتعالى پيغمبر خود را امر مينمايد بر تمثل كردن اهل مكه باصحاب انطاكيه در رسوخ كفر و عناد و عدم اطاعت و انقياد با وجود معجزات ظاهره و آيات واضحه و ميگوي
__________________

گفتگوی هم میهن...
ما را در سایت گفتگوی هم میهن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان fhammihan بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1396 ساعت: 9:28