Ù‡Ùته مقدس

ساخت وبلاگ
هفته مقدس
زمانی که لویی آراگُن «هفته مقدس» را نوشت، منتقدان محافل سرمایه داری فریاد برآوردند که آراگُن با انتشار این رمان از واقعیت سوسیالیستی روی برگردانده و به انکار سوررآلیسم برخاسته است. آراگُن در پاسخ به این دست منتقدانش گفت: قصه را دوباره بخوانید.
هفته مقدس

از قضا آراگن معتقد بود هفته مقدس را با همان عقاید و با همین شیوه نوشته است. آن طور که محمدتقی غیاثی، مترجم فارسی این رمان نوشته است «شاعرِ قصه پرداز در کتاب خود با تحلیل واقع گرایانه رمانتیسم فرانسه، ضایعات آن را در دو چهره برجسته این مکتب مانند لامارتین و وین یی به خوبی نشان می دهد. واقع گرایی سوسیالیستی بهتر از این؟» برخی دیگر نیز از روی آوردن آراگن به قصه تاریخی سخن به میان آوردند. اما خود آراگن معتقد بود اشخاص تاریخی به قصه توهم واقعیت نمی دهند و تنها بهانه ای هستند که تا او به راحتی حرف هایش را با مردم در میان بگذارد. عنوانِ کتاب خود داستان دیگری داشت. بسیاری تنها به دلیل این عنوان کتاب را نخواندند و فکر کردند آراگن از مسیر خود برگشته است. به هر تقدیر شاعر مطرح فرانسه این بار ماجرایی تاریخی را دستمایه اثر خود قرار داد و از حوادث هفته مقدس - که هفته ای است بین ١٨ تا ٢٥ مارس و برای مسیحیان روزهای مهمی است ٓ در سال ١٨١٥ روایتی نو می سازد.
ناپلئون پس از یک سال تبعید در جزیره الب فرار می کند و مخفیانه به خاک فرانسه وارد می شود و به سمت پاریس می رود. در میانه راه یاران و همفکرانش به او می پیوندند و همگی با هم به پایتخت می روند. ماجرا به لویی هجدهم گزارش می شود. پادشاه بخت برگشته که تازه به کشور بازگشته به هراس می افتد و به بهانه رژه از شهر خارج می شود. داستان حوادث منتهی به استقرار ناپلئون در پاریس و فرار لویی هجدهم به انگلستان را دربر دارد. غیاثی معتقد است برای آراگن حوادث هفته مقدس ١٨١٥ دستاویزی است تا او روند انقلاب کبیر فرانسه را بکاود و بازتاب های اجتماعی آن را از دیدگاه خود بررسی کند.

در فصل دوازدهم پس از آن که دو افسر سواره نظام، یکی از جبهه امپراتور (ناپلئون) و دیگری از جبهه پادشاه (لویی هجدهم) مقابل هم قرار می گیرند و حادثه ای موجب رم کردن اسب یکی از آنها و زمین خوردن شدید او می شود، آراگن تمام قد در قامت یک شاعر ظاهر می شود

فصل دوازدهم رمان با عنوان «دره رود سُم» از مهم ترین فصل های کتاب این طور آغاز می شود: «وقتی در پاسخ شعار مارک آنتو آن دو وین یی، فریاد زنده باد امپراتور برخاست، تیر وی رها شد. سواران نخبه کسانی را که خائن می خواندند تا این لحظه هیچ وقت از روبرو ندیده بودند.» هم زمان با اوج گرفتن داستان در این فصل، بیان شاعرانه پررنگ تر می شود. در این فصل پس از آن که دو افسر سواره نظام، یکی از جبهه امپراتور (ناپلئون) و دیگری از جبهه پادشاه (لویی هجدهم) مقابل هم قرار می گیرند و حادثه ای موجب رم کردن اسب یکی از آنها و زمین خوردن شدید او می شود، آراگن تمام قد در قامت یک شاعر ظاهر می شود: «... شانه های آفتاب زلف درختان را نوازش خواهد کرد... گل های بنفش در میانه سبزینه کمرنگ جنگل ها با آن جوانه های فندقی تازه رخ نموده اند...» هر یک از این دو افسر نماینده بخشی از فرانسه دو پاره بین پادشاه و امپراتور اند.
اهمیت این بخش در آن است که این دو افسر پیش تر در یک تابلوی نقاشی، یکی مدل بدن و دیگری مدل سرِ تصویر افسر سواره نظامی بوده اند. جمله ای که افسر وفادار به پادشاه و مدل سر در آن تابلو هنگام سپردن پیکر دشمن مجروح خود به پزشک معالج می گوید، در واقع اشاره ای است به همین تابلو: «دکتر اینو عین تن خودم به دست شما می سپارم...» جالب اینکه آن نقاش، از شخصیت های محوری داستان است. «ژریکو»، نقاش فرانسوی مطرح قرن نوزدهم، از بنیان گذاران مکتب رمانتیسیسم در نقاشی. با این همه رمان آراگن وقایع نگاری صرف تاریخی نیست، خود او نیز داستان را واکاوی دورانی می داند که می تواند داستانِ امروز او و دیگران باشد. «همه این حوادث راستین تاریخی را چنان کاویده ام که گویی هیچ کدام از این وقایع در سال ۱۸۱۵ رخ نداده است. سرچشمه این حوادث در من و منحصرا در تجربه من است. این قصه، قصه آزمون من، دیدگاه من و امروزی است. اگر در سده نوزدهم، این تجربه و این دید وجود داشت، انقلاب به شکست نمی انجامید.» بعد آراگن ادامه می دهد که «شاید این بافته تاریخ را برگزیدم تا جان خود را از این وقایع ساده نما و خطی دنیا، دنیایی که من هم در آن مسیری را می پیمایم، برهانم.»

منبع: شرق (پارسا شهری)

گفتگوی هم میهن...
ما را در سایت گفتگوی هم میهن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان fhammihan بازدید : 407 تاريخ : شنبه 25 ارديبهشت 1395 ساعت: 1:45