گفتگوی هم میهن

متن مرتبط با «روایتی» در سایت گفتگوی هم میهن نوشته شده است

روایتی از ویران کردن اماکن مذهبی

  • روایتی از ویران کردن اماکن مذهبی اگر میدانستید شما قدرت بیشتری دارید معابد دیگران را ویران میکردین؟و یا تلاش میکردین از تاریخ حذفشان کنید؟خیلی کار غلطی است که روی معابد دیگران مکان مذهبی بسازندساختن مسجد درست روی معبد سلیمان و نه آن طرف دیگر و ساختن مسجد جای معبد راما کار اشتباهی بوده مگر نمیشده کمی آن طرف تر بسازند؟این ساخت و ساز با هدف حذف هرگونه نشان از ادیان دیگران بوده؟ در هندوستان؛ هندوها بر این باور هستن دین جدید (اسلام) باعث ویران شدن معابد مقدس و باستانی شده است و ادعا میکنند مسلمانان دائم به اماکنشان هتک حرمت میکنند.ماجرا این است که مغولهای مسلمان، هندوستان را فتح میکنند و برای اسلامی کردن هندوستان تلاش میکنند همه معابد و اثار دین قبلی را نابود کنند.به دستور ظهیرالدین محمد بابُر(از نوادگان تیمور لنگ) معبد راما هفتمین آواتار ویشنو و یکی از شاهان ایودیا را ویران میکنند و بجایش دقیقاً همان جا مسجد اسلامی بابری بنا میکنند درست همان ویرانگری که در اورشلیم انجام شد که بعد از تخریب معبد حضرت سلیمان، مسلمانان از راه برسند و مسجد اسلامی را بنا کنند.مسجد بابری ساخته شد تا اینکه گاندی بر ضد بریتانیا قیام بدور از خشونت کرد و تعداد زیادی از مسلمانان هند با حمایت انگلیس توانستن جمهوری اسلامی پاکستان (اسرائیل دوم) را ایجاد کنند تا بتوانند رقیب هند بشوند و منافع انگلیس را حفظ کنند.اما با, ...ادامه مطلب

  • روایتی ‌تلخ ازجنگ‌جهانی‌دوم

  • پاسخ : روایتی ‌تلخ ازجنگ‌جهانی‌دوم خداوند زمین را از لوث جنایتکاران پاک بگرداندهمیشه مردم غیرنظامی منجمله زنان و کودکان قربانی خودکامگی جنایتکاران میشودهم اکنون این نوع جنایات توسط آل سعود در یمن در حال انجام شدن است __________________زندگی از جنس آب وشیشه نیست زندگی یک ساقه ی بی ریشه نیستمیشنیدم یک نفر باشکوه گفت زندگی عشق است یک اندیشه نیست , ...ادامه مطلب

  • روایتی تحریف آمیز از «ابن سینا» و «اصفهان» در عهد حاکمیت شیعیان

  • روایتی تحریف آمیز از «ابن سینا» و «اصفهان» در عهد حاکمیت شیعیان فیلم «طبیب» نمونه ی دیگری از تصاحب شخصیت های بزرگ ایرانی، تحریف آشکار تاریخ ایران و تخریب وجهه مسلمانان به شمار می آید؛ این بار آلمانی ها دست به کار شده اند تا تصویر پر اعوجاج دیگری بر روایت های روزافزون هالیوودی درباره ی تاریخ ایران افزوده گردد…صاحب نیوز- محسن شهبازی/ شاید وقتی دیگران در غیاب و غفلت ما زندگی بزرگان ما را به تصویر می کشند، بهتر از این هم نشود که شخصیت اعجوبه ای چون «ابوعلی سینا» به غایت مستاصل و منفعل از کار درآید و دست آخر نیز راهی بهتر از خودکشی نیابد!این بار آلمانی ها دست به کار شده اند و فیلم ۲۶ میلیون دلاری «طبیب» را بر مبنای رمان «حکیم» اثر «نواگوردن» آمریکایی ساخته اند تا تصویر پر اعوجاج دیگری بر روایت های روزافزون هالیوودی درباره ی تاریخ ایران افزوده گردد. هر چند در این میان می توان نقاط روشنی را چون مقایسه ی خرافه پرستی و عقب ماندگی در اروپای قرون وسطا با وضعیت پیشرفته ی سرزمین های اسلامی در آن زمان مشاهده کرد؛ اما نمی توان تحریفات عجیب و اغراض پشت پرده ی این فیلم را نادیده گرفت.داستان از انگلستان در سال ۱۰۲۱ پس از میلاد آغاز می شود، جایی که تحت استیلای علم ستیزی کلیسا کودکی به نام «راب کول» پس از آن که مادر خود را به علت بیماری حصبه از دست می دهد؛ به آموختن طب علاقه مند می شود و به کسوت شاگردی یکی از «سلمانی» های آن دوران که کار درمان را نیز به شیوه ی ابتدایی و غلط انجام می داده اند در می آید. با گذشت زمان استاد او به نوعی بیماری چشمی مبتلا می شود. «راب» جوان در جستجوی راه حل درمان با تعدادی از «یهودیان» انگلستان آشنا می شود، آن ها با عمل جراحی چشمان استاد را درمان می کنند و اظهار می کنند که این شیوه ی درمانی نوین را از کلاس درس حکیم «ابن سینا» در «اصفهان» آموخته اند. این جاست که «راب کول» مسیحی که مقام و آوازه ی علمی «ابن سینا» او را به شگفتی واداشته است، جلای وطن می کند و بعد از تحمل دشواری های فراوان به «اصفهان» می آید تا در مدرسه ی ابوعلی سینا علم آموزی کند.تصویر بخش ابتدایی فیلم از وضعیت سیاه اروپای قرون وسطا جالب توجه است، زمانی که «راب» و استاد او از سوی کلیسا به دلیل درمان مردم متهم به سحر و جادو می شوند و از سوی دیگر عقب ماندگی زندگی مردم در سطحی است که «راب» و استاد , ...ادامه مطلب

  • روایتی واقعی از علی دایی که تاکنون نشنیده‌اید

  • روایتی واقعی از علی دایی که تاکنون نشنیده‌اید روایتی واقعی از علی دایی که تاکنون نشنیده‌ایداين ماجرا براي تقريبا بيست يا بيست و دو سال قبل است، بدون كمترين دخل و تصرفي در واقعيت.به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،وحید سعیدی ، نویسنده جوان اما با سابقه مطبوعات سینمایی برای یادداشت عیدانه خود در هفته نامه همشهری جوان ، خاطره ای از کودکی اش نوشته ، درباره علی دایی . درباره روزی که علی دایی با تمام خستگی اش به ملاقات او رفته بود.1. داشتم يكي يكي اسم مهمان ها را روي كارت هاي دعوت مي نوشتم، آخه نوشتن اسم مهمان ها روي كارت دعوت مولودي تولد امير المومنين (ع)، جز وظيفه هاي من شده بود، يك ليست بلند بالا جلوم مي گذاشتند و من هم يكي يكي اسم مهمان ها رو داخل كارت و روي پاكت مي نوشتم. آن وسط ها هم يكي دو تا از كساني را كه دوست داشتم دعوت كنم ، اما اسمشون تو ليست نبود هم لايي در مي كردم و برايشان كارت دعوت مي نوشتم.2.تازه پام به تمرين هاي پرسپوليس باز شده بود، هفته اي يكي دو بار كه درس هايم سبك تر بود ، فر ميخوردم طرف زمين تمرين باشگاه و مي رفتم دوساعت حال ميكردم و برمي گشتم . فرداي همان روزيكه كار نوشتن كارت ها ي مراسم مولودي را انجام داده بودم ، دو سه تا از كارت ها را پيچاندم و روي پاكت هر كدامشان اسم دو سه تا از بازيكن هاي كه «فن» شان بودم را نوشتم. يك كارت به نام «علي دايي» ، يكي ديگه به نام «رضا شاهرودي» و آخري هم به نام « مجتبي محرمي». كارت ها را زدم زير كاپشنم ، رفتم سر تمرين.3. كارت ها وضعيت ناجوري پيدا كرده بودند، پاكتشان عرق كرده بود و يك مقداري هم تا شده بودند و كلا سر وشكل درست و حسابي نداشتند. وقتي از توي جيب داخل كاپشنم درشان آوردم و چشمم به ريخت و قيافه شان افتاد، اعتماد به نفسم را از دست دادم. بيخال اين شدم كه اصلا جلو بروم ، همينطوري كنار در وردوي ايستادم و آنهايي كه مد نظرم بود كه دعوتشان كنم از جلويم رد شدند و رفتند و سوار ماشين هايشان شدند. تقريبا همه بازيكن ها رفته بودند و دم در ورزشگاه خلوت شده بود و من هم دپرس به جاي اينكه راهم را بكشم و بروم كپ كرده بودم همان جا ايستاده بودم. در همين حال و هوا بودم كه يكهو ديدم علي دايي از در باشگاه آمد بيرون چشم تو چشم شديم ، سلام كردم و جواب سلامم را داد و رفت طرف ماشينش ، هيچكس دوربرش نبود، نه براي عكس نه براي ا, ...ادامه مطلب

  • روز زنان و روایتی زنانه از درون پ‌ک‌ک و پژاک

  • روز زنان و روایتی زنانه از درون پ‌ک‌ک و پژاک این نوشته مصاحبه کوردپاریز با یک دختر کورد است که سال‌ها پیش گرفتار قوانین و جبرهای تحمیلی و ناقض حقوق خود شده است. این دختر خانم که در حال حاضر خانم خانه است و دو فرزند هم دارد؛ ما را به سال‌ها قبل بازمی‌گرداند، آن وقت که در یکی از روستاهای مرزی پیش خانواده‌اش زندگی می‌کرده و با ترفندهای خاص و بعضا اجباری، به عضویت گروه پژاک درآمده است.خانم (س.ر) که به درخواست خود وی این حروف را بجای اسمش بیان کرده، به مناسبت روز ۸ مارس (روز جهانی زن) در مصاحبه‌ای که با کوردپاریز داشته، سعی کرده وضعیعت و حقوق زن را در جوامع مختلف و پژاک و پ‌ک‌ک مقایسه کند.کوردپاریز: عضو شدن شما در این گروه و یا به قول خودتان فریب دادن و مجبور کردنتان برای عضویت در آن توسط اعضای گروه را چگونه به روز جهانی زن ربط می‌دهید؟س.ر: واقعیت اینست که من آن موقع سن و سالی نداشتم، اما با این وجود رفتار و رویکرد اعضای این گروه را که چند تن از آنها که به خانه ما رفت و آمد داشتند؛ زن بودند؛ اصلا نمی‌پسندیدم. دلیلش هم خیلی واضح بود چون آنها حتی شکل زنانه‌ی خود را از دست داده بودند چه برسد به افکار و رفتارشان که بعدها در درون گروه متوجه آن شدم. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم ربط خاصی میان آزادی و حقوق زن که این گروه مدعی آن بود با حقوق و آزادی واقعی زن در جهان و در جوامع گوناگون، وجود ندارد و در برخی لحاظ هم عکس آن است.کوردپاریز: ببخشید منظورتان از اینکه عکس حقوق و آزادی زن است؛ چیست؟س.ر: بگذارید اینطور توضیح بدهم، در گروه مدام از این سخن به میان می‌آمد که پ‌ک‌ک و پژاک حزب زنان هستند و عبدالله اوجالان {رهبر زندانی این گروهها} به قول خودشان معمار این پروژه. اما اینکه اوجالان تا چه اندازه به حق و حقوق و آزادی زنان معتقد بوده؟ جای بسی سوال و تامل است. چون آنچه را وی به عنوان حقوق و آزادی زن تعریف می‌کند و خود و گروهش را در کانون آن، به نظر من تنها ربات درست کردن است حالا چه از زن‌ها و چه از مردها. در حقیقت همه یک دست و یک شکل می‌شوند به نوعی که سخت می‌شود بعضا فرق ظاهری دختران و پسران داخل این گروهها را تشخیص داد.کوردپاریز: یعنی به نظر شما اینکه زنان هم قیافه‌ی خود را بسان مردها درمی‌آورند و به نوعی از آنها تقلید می‌کنند؛ می‌تواند رفتاری در جهت عکس آزادی و مطالبات زنان باشد؟س.ر:, ...ادامه مطلب

  • روایتی از سفر مجتبی خامنه‌ای به مشهد

  • روایتی از سفر مجتبی خامنه‌ای به مشهد به گزارش ایسنا و به نقل از جهان‌نیوز، محمدسعید احدیان، مدیر مسئول روزنامه خراسان نوشت: «پرواز که نشست، منتظر بودیم درهای هواپیما باز شود. میان مردم حاج آقا مجتبی پسر آقا را دیدم که آقای بروجردی هم کارشان بودند. میان مردم پیاده شدند. فکر کنم خیلی‌ها کنجکاو بودند ببینند که آیا ایشان با خودروی اختصاصی به پاویون می‌روند یا نه. با شناختی که داشتم می‌دانستم جوابش چیست اما چون فاصله داشتیم این جواب را شخصا ندیدم. درهای اتوبوس که باز شد تا پیاده شویم، من و خیلی‌های دیگر جواب را دیدیم. ایشان هم بین مردم از اتوبوس پیاده شدند. حالا دیگر من هم کنجکاو شده بودم، ببینم ایشان کجا و چه خودرویی سوار می‌شود. به پائین پله‌ها که رسیدند آقای بروجردی از ایشان جدا شد چون خودروی پلاک قرمز وی پایین پله‌ها منتظر بود. از نظر من طبیعی بود که حاج آقا مجتبی هم همانجا سوار خودرو شود. یعنی اگر من جای ایشان بودم، چنین عمل می‌کردم اما دیدم ایشان رفت سمت جایی که خودروهای عادی می‌آیند، مسافرانشان را پیاده می‌کنند و مردم سوار تاکسی می‌شوند.فردی که کنار ایشان بود و من فکر می‌کردم محافظ است با علاقه و شوری ویژه در حالی که مصافحه می‌کرد از ایشان خداحافظی کرد. تازه فهمیدم شخصی از مردم است که فرصت را غنیمت دانسته و خیلی راحت هم‌کلام فرزند رهبر انقلاب شده.حاج آقا مجتبی بعد از خداحافظی با وی جایی که همه مسافرانشان را پیاده و سوار می‌کنند، سوار خودروی پژو 405 بدون شیشه دودی شد و رفت و من با خود گفتم بیخود نیست که هیچکس برای مردم "آقا" نمی‌شود چون هیچ‌کس مثل "آقا" و تربیت‌شدگان توسط ایشان مردمی نمی‌شود.»This entry passed through the Full-Text RSS service - if this is your content and you're reading it on someone else's site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها