گفتگوی هم میهن

متن مرتبط با «حکایت» در سایت گفتگوی هم میهن نوشته شده است

حکایت انتخاب برخی نام های کاربری در هم میهن!

  • نوشته اصلي بوسيله iran84 متأسفانه در بین خواص و مسئولین جمهوری اسلامی ایران که ثمرۀ خونِ پاک هزاران شهید است هم مصداق پیدا کرده است ! اگر شهیدان میدانستند که برای چه دستاوردی کشته خواهند شد هرگز به جنگ نمیرفتند متاسفانه تبلیغات و تحریک عواطف مردم دین دوست باعث شد از حکومتی دفاع کنند که سرانجامش ,حکایت,انتخاب,کاربری ...ادامه مطلب

  • مالکیت انقلاب و مصادره ی آن/حکایت این روزهای ما با ژن های خوب!

  • مالکیت انقلاب و مصادره ی آن/حکایت این روزهای ما با ژن های خوب! "حکایت این روزهاست که عده ای به جرم نگرفتن ماه ها حقوق خود و نداشتن ژن خوب ((که این روزها اکسیر حیات بخش عده ای که خود را مالک نظام و صاحب کشور می دانند شده است))...باید از چشمانشان اشک جاری شود به زور گاز اشک آور آنهایی که در این بساط فقط سنگ زیرین آسیاب انقلاب بودند و سهمشان از سفره ی انقلاب نه حقوق نجومی ست نه املاک نجومی,مالکیت,انقلاب,مصادره,آنحکایت,روزهای ...ادامه مطلب

  • اندر حکایت مش فرج و شب اول قبر

  • اندر حکایت مش فرج و شب اول قبر چند قدم پایین تر از نهر کرجزیر ماشین رفت و له شد مش فرجزد از این دنیای پر زحمت به چاکغسل دادند و سپردندش به خاکطبق معمول آمد آنجا دو مَلَکبا مداد و کاغذ و چوب و فلکگفت با آن بینوا از روی خشمهر چه میگویم بگو ... گفتا بچشمگفت شغلت چیست؟ گفتا کارمندساکن تهران ولی اهل مرندگفت برگو تا چه داری سور و ساتاز نماز و روزه و خمس و زکاتیک به یک نام همه پیغمبرانبی غلط بشمر که باشی در امانحج واجب گر بجا آورده ایپول آن را از کجا آورده ای ؟نامه ی اعمال گر باشد سیاهمی کنم من روزگارت را تباهمش فرج از جا کمی جنبید و گفتکم به گوش من فرو کن حرف مفتمن کجا وقت عبادت داشتم؟کی مجال قرب و طاعت داشتم؟نصف عمرم در اداره شد تلفنصف آنهم شد تلف در توی صفاز برای روغن و صابون و نفتآبرویم در میان خلق رفت !دایما آنجا من شوریده بختمی زدم در زیر کفشم نیم تختدر اطاقی خیس منزل داشتمفکر صاحبخانه در دل داشتمروزه گر سی روز بوده برقرارمن تمام عمر بودم روزه داراین مرا برنامه ی هر روزه بودکی دگر وقت نماز و روزه بودمرحمت فرما بیا روی زمینچند روزی همچو ما شو خوش نشینتا فراموشت شود لطف خدامی شوی اهل جهنم مثل ماگر تو می بودی به جای این حقیرکفر می گفتی دمادم ای نکیرمش فرج زین حرفها بسیار گفتگفت و گفت و گفت و گفت و گفت و گفتنامه ای داد و فرستادش بهشتدر میان نامه این مطلب نوشتحامل این نامه قبل از مرگ خویشسوخته در بین آتش پیش پیش !! Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حکایت دکتر احمدی نژاد . حکایت حاج یوسف رسوایی یکه

  •  تاريخ عضويت: Oct 2015جنسیت: کشور: وضعیت تاهل: مجرد محل سكونت: تهران خیابان بهار شیراز ارسالها: 2,101 سپاس هاي ايشان از ديگران: 1,605 سپاس های دیگران از ایشان : 3,117 Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حکایت های نغز و شیرین سعدی شیرین سخن...

  • طایفه دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعیت بلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب به حکم آنکه ملاذی منیع از قلّه کوهی گرفته بودند و ملجأ و مأوای خود ساخته مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرّت ایشان مشاورت همی‌کردند که اگر این طایفه هم برین نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد. درختی که اکنون گرفتست پایبه نیروی شخصی برآید ز جای و گر همچنان روزگاری هلیبه گردونش از بیخ بر نگسلی سر چشمه شاید گرفتن به بیلچو پر شد نشاید گذشتن به پیل سخن بر این مقرر شد که یکی به تجسس ایشان بر گماشتند و فرصت نگاه می‌داشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام خالی مانده تنی چند مردان واقع دیده جنگ آزموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان شدند شبانگاهی که دزدان باز آمدند سفر کرده و غارت آورده سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند نخستین دشمنی که بر سر ایشان تاختن آورد خواب بود چندان که پاسی از شب در گذشت قرص خورشید در سیاهی شدیونس اندر دهان ماهی شد مردان دلاور از کمین به در جستند و دست یکان یکان بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند همه را به کشتن اشارت فرمود اتفاقاً در آن میان جوانی بد میوه عنفوان شبابش نو رسیده و سبزه گلستان عذارش نو دمیده یکی از وزرا پای تخت ملک را بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده و از زیعانجوانی تمتع نیافته توقّع به کرم و اخلاق خداوندیست که ببخشیدن خون او بر بنده منت نهد ملک روی از این سخن در هم کشید و موافق رای بلندش نیامد و گفت پر تو نیکان نگیرد هر که بنیادش بدستتربیت نااهل را چون گردکان بر گنبدست نسل فساد اینان منقطع کردن اولی تر است و بیخ تبار ایشان بر آوردن که آتش نشاندن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگه داشتن کار خردمندان نیست ابر اگر آب زندگی باردهرگز از شاخ بید بر نخوری با فرومایه روزگار مبرکز نی بوریا شکر نخوری وزیر این سخن بشنید طوعاً و کرهاً بپسندید و بر حسن رای ملک آفرین خواند و گفت آنچه خداوند دام ملکه فرمود عین حقیقت است که اگر در صحبت آن بدان تربیت یافتی طبیعت ایشان گرفتی و یکی از ایشان شدی امّا بنده امیدوارست که در صحبت صالحان تربیت پذیرد و خوی خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بغی و عناد در نهاد او متمکن نشده و در خبرست کلُّ مولود یولدُ علی الفطرةِ فَاَبواه, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها